نقدی بر معجزه ی خاموش

در لنگ نویس این پست از آرش و فواد خواسته بودم که در باره معجزه خاموش مطلبی بنویسند که فواد قول داد بعد از انتشار رسمی آلبوم خواهد نوشت ولی آرش {پلنگ صورتی} در یک عملیات انتحاری و انفجاری مطلبی نوشت و از من خواست که در لابدان منتشر کنم، راستش این امر که چرا آرش تصمیم گرفت مطلبش را در لابدان منتشر کند بر من هم پوشیده است ولی جا دارد که همین جا از وا به خاطر این لطف تشکر کنم.من هم به زودی مطلبم را در مورد داریوش خواهم نوشت. راستش شاید خواندن این مطلب به مزاج بعضی از دوستان خوش نیاید ولی فکرکنم حق با آرش باشد، به هر حال من سخن کوتاه می کنم و دعوتتان می کنم تا مقاله زیر را به قلم آرش {پلنگ صورتی} بخوانید

مقاله‌یی که می‌خوانید به‌سفارش دوست نازنینم کاوه گیلانی نوشته شده است. مقاله‌ی حاضر حاصل نگاهِ آرش (صورتی) به این آلبوم است و انتشار آن در لابدان لزوما مبیّن نظرات شخصی کاوه گیلانی نیست. بدیهی‌ست که باب گفتگو در مورد این آلبوم و مقاله‌ی حاضر باز است و به‌ویژه از مخالفان این نقد دعوت می‌شود دلایل خود را با احترام به‌روح آزادی‌بیان، در ردِّ نظرات نویسنده مطرح کنند.

چند هفته‌یی از انتشار معجزه‌ی خاموش، آلبوم تازه‌ی داریوش اقبالی، هنرمند بزرگ و محبوب میهنمان می‌گذرد. در این مدّت اکثرا شاهد ذوق‌زدگی هواداران پرشور او بوده‌ایم و این استقبال پرشور، البته طبیعی‌ست چرا که داریوش یکی از کم‌کارترین و متأسفانه بدقول‌ترین هنرمندان کشورمان است؛ چنان‌که هواداران او برای شنیدن هر آلبومش باید به‌طور میانگین 3 سال انتظار بکشند و در غوغای هنرمند- نمایان تازه به‌دوران‌رسیده‌یی که به‌یاری تلویزیون‌های بازاری لوس‌آنجلسی یک‌شبه مطرح شده و به‌تعبیر کوروش یغمایی هنرمند بزرگ و ارزشمند میهنمان «با ترانه‌های ضعیف خود سلیقه و گوش موسیقایی جوانانمان را خراب می‌کنند»، این کم‌کاری البته دردناک است! (فراموش نکرده‌ایم که نزدیک به یک دهه از انتظار برای انتشار آلبوم «سال صفر» می‌گذرد…)

با این وصف، نویسنده‌ی این مقاله، بنا به‌دلایلی که در ادامه از نظر خوانندگان خواهد گذشت، نگاهِ چندان مثبتی به آلبوم تازه‌ی داریوش ندارد و آن‌را اثر درخشانی در کارنامه‌ی پرافتخار او ارزیابی نمی‌کند.

نخستین نکته‌یی که همانند تمام آثار داریوش در معجزه‌ی خاموش نیز به‌چشم می‌خورد، سلیقه‌ی عالی او در انتخاب استادانه‌ی اشعار و ترانه‌هاست. از زبان همکارانش شنیده‌ایم که داریوش شخصا ترانه‌هایش را انتخاب می‌کند و ملودی قریب به‌اتفاق آثارش نیز ساخته‌ی خود اوست (که متعاقبا توسط آهنگسازان برجسته‌یی همچون زنده‌یاد واروژان، فرید زلاند، حسن شماعی‌زاده و استاد محمّد شمس به‌ترانه‌هایی چنین جاودانه بدل می‌شوند). در حقیقت، داریوش همچنان در موسیقی پاپ ایران به‌لحاظ حُسن‌انتخاب شعر بی‌رقیب است و از این‌جهت می‌توان او را با زنده‌یاد استاد جلال تاج‌اصفهانی در موسیقی سنّتی ایران مقایسه کرد.

یک نکته‌ی ظریف دیگر در معجزه‌ی خاموش، لحن و آکسان‌گذاری‌های جدید و بدیع داریوش در خوانندگی و دکلماسیون است که در دکلمه‌ی ترانه‌ی «شطرنج» و اجرای ترانه‌ی «دلتنگم» کاملا محسوس است. این موضوع ضمن نمایش تجربه و پختگی کامل داریوش (در دو بعد شعور هنری و قدرت اجرا)، نشان‌دهنده‌ی وقوف کامل او بر قدرت موسیقی کلام (در شعر) و لحن (در اجرای شعر) برای انتقال مفهوم به‌مخاطب است. به‌گمان نویسنده، از لحاظ قدرت انتقال مفهوم کلام به‌مخاطب، هیچ‌کس در موسیقی پاپ ایران هم‌آورد داریوش اقبالی نیست و به‌گرد پای او هم نمی‌رسد (تنها رقبای او به‌باور من زنده‌یادان فرهاد مهراد و مازیار هستند).

با این‌حال بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف معجزه‌ی خاموش از ناحیه‌ی موسیقی نه‌چندان چشمگیر آن است. به‌ویژه می‌توان صراحتا روی «فقر ملودی» در این آلبوم تأکید نمود. این موضوع با توجه به‌چرخش تدریجی نوع و محتوای آثار داریوش ملموس‌تر خواهد بود. نخستین نکته‌یی که با دقت در ترانه‌های آلبوم معجزه‌ی خاموش به‌چشم می‌آید این است که داریوش بی‌سر و صدا از دو عنصر غالب در تمام آثار سه دهه‌ی گذشته‌اش، یعنی «اعتراض» و «اندوه» به آرامی فاصله می‌گیرد و اکنون با اطمینان می‌توان گفت اگر 4 آلبوم آماده‌ی انتشار دیگری که او در گفتگو با بیژن فرهودی در صدای آمریکا از آنها سخن گفت نیز فضا و حال‌و هوایی این‌گونه داشته باشند، شاه‌بیت آثار جدید او بدون تردید چیزی جز «آرامش» و «عشق» نخواهد بود. این نکته بسیار معنادار است که از 10 ترانه‌ی آلبوم تازه‌ی داریوش، تنها 3 ترانه: شطرنج، تقویم و ساعت شوم دارای بار سیاسی هستند و مابقی ترانه‌ها مطلقا شخصی و عاشقانه‌اند. در حقیقت، باید تأکید کرد که معجزه‌ی خاموش نخستین آلبوم داریوش است که اثری از «اعتراض» و «اندوه» در آنها وجود ندارد و هرچه هست «آرامش» است و «عشق». مخالفان این گزاره ممکن است معترض شوند که در این صورت ترانه‌هایی همچون «شطرنج» و «تقویم» را چگونه می‌توان تعبیر کرد؟ در پاسخ تنها کافی‌ست از آنها پرسیده شود که شدّت اعتراض در کدام‌یک از این ترانه‌ها بیشتر است: «امان از…» یا «شطرنج»، «وطن پرنده‌ی پردرخون» یا «ساعت شوم»، «سال دوهزار» یا «تقویم»؟

در این زمینه البته بر داریوش گله‌یی نیست و نظر به دوری تقریبا 30ساله‌ی او از میهن، ازدواج دومش، نقل‌مکانش به‌فرانسه، تولد پسرش و رشد دخترش، طیّ سال‌های اخیر شخصا انتظار داشتم که او به‌سمت فضاهای شخصی‌تر و آرامش‌جویانه‌تر کشیده شود؛ امری که نشانه‌های آن در آلبوم «راه من» با ترانه‌هایی مانند «چکاوک» و «روز اول» به آرامی دیده شد و سرانجام در معجزه‌ی خاموش آشکارا سر باز کرد.

با تمام این اوصاف باید تأکید نمود که این گذار مفهومی در آثار داریوش هنوز خام و تکمیل‌نشده است و ترانه‌های جدید او به‌لحاظ کیفیت و اعتبار، با ترانه‌های اساسی و قدیمی او فاصله‌ی بسیار بعیدی دارند. از این لحاظ «معجزه‌ی خاموش» را می‌توان با آثار معین (از آلبوم «پرواز» به‌بعد) مقایسه کرد. مسلما با گذشت چند ماه از انتشار معجزه‌ی خاموش و فروکش کردن تب و تاب اولیه‌ی هواداران بهتر می‌توان صحّت این ادعا را دریافت؛ جایی که به‌دلیل همین تفاوت کیفی، مخاطبان او، دوباره آلبوم‌های قدیمی‌اش را از پستوها بیرون خواهند کشید و زمزمه‌ی «شقایق»، «ندیم»، «آشفته‌بازار» و «دوباره می‌سازمت وطن» را از سر خواهند گرفت.

از فقر ملودی در آلبوم تازه‌ی داریوش سخن گفتیم، باید تأکید کنیم که این موضوع با توجه به کارنامه‌ی درخشان داریوش اقبالی دوچندان مایه‌ی تأسف است! به‌واقع، با صرف‌نظر از استثناهای زیبا و ماندگاری همچون «راهی» (که تم آن شبیه تم‌های کلاسیک آذری‌ست)، «تصویر رویا»، «معجزه‌ی خاموش» و «ساعت شوم»، باید تأکید نمود که درخشان‌ترین وجه ترانه‌هایی همچون «تقویم» و به‌ویژه «شطرنج»، شعر معرکه‌ی آنهاست. در اینجا نویسنده نمی‌تواند تأسف عمیق خود را بابت تلف‌شدن شعر عالی و  بی‌نظیر «شطرنج» پنهان کند؛ ببینید ترانه‌یی چنین عمیق، چگونه با یک موسیقی «معمولی» و یک آرانژمان «ناشیانه» خراب شده است*:

از پس پرده نگاه کن مث شطرنجه زمونه

هرکسی مثّ یه مهره توی این بازی می‌مونه

یکی مثل ما پیاده یکی صدساله سواره

یه نفر خونه به‌دوشه یکی دوتّا قلعه داره

یه‌طرف همه سیاه و یه‌طرف همه سفیدن

رو به‌روی هم یه‌عمره ما رو دارن بازی می‌دن

[…]

تاج و تختِ شاه دیروز در قلعه‌شون نمی‌شه

به‌خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه

یادشون رفته که اون شاه که به‌صد مهره نمی‌باخت

تاجو از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت…

اینجاست که جای خالی هنرمندان خلّاق و ملودی‌سازان تمام‌عیاری مانند زنده‌یادان واروژان و بابک بیات، و استادان محمّد شمس، اسفندیار منفردزاده، حسن شماعی‌زاده و محمّد اوشال کاملا احساس می‌شود.

طرفه آن‌که متأسفانه در آلبوم معجزه‌ی خاموش در و تخته خوب به‌هم جور شده و حتی استاد بزرگی چون «فرید زلاند» هم در حدّ و اندازه‌های همیشگی‌اش نیست: این فرید زلاند را مقایسه کنید با فریدِ زلاندی که آلبوم‌های فراموش‌نشدنی «آشفته‌بازار» (داریوش) و عطر تو (ابی) را ساخت و در حافظه‌ی هنری این سرزمین جاودانه کرد…

نکته‌ی جالب دیگری که در این آلبوم به‌چشم می‌خورد، شباهت آرانژمان دو ترانه‌ی «ساعت شوم»** و «دلتنگم»*** با کارهای نیمه‌ی دوم دهه‌ی هفتاد سیاوش قمیشی است****.

…..

* تنظیم آهنگ از شخصی به‌نام «هومن «د» پارس» است و البته آهنگساز کسی نیست جز خودِ داریوش! مقایسه کنید با موسیقی ارکسترال تکان‌دهنده‌ی «بمان مادر» موسیقی فوق‌العاده‌ی بابک افشار/تنظیم تکان‌دهنده‌ی احمد پاداش: تلنگر می‌زند بر شیشه‌ها سرپنجه‌ی باران…)

** (برای نمونه می‌توان به بک‌گراند در 50 ثانیه‌ی نخستین اشاره کرد)

*** (بک‌گراند کلاویه‌یی از دقیقه‌ی یک به‌بعد+ سلوی بادی از دقیقه‌ی 4:45 تا پایان)

**** هردو از ساخته‌های شخصی به‌نام «بابک سعیدی» است.

نکته‌ی دیگری که باید به آن اشاره کرد، حضور کمرنگ ترانه‌های بزرگان در این آلبوم است. این بسیار بامعناست که در آلبوم «معجزه‌ی خاموش» تنها یک ترانه از شهیار قنبری، استاد بی‌همتای ترانه‌سرایی ایران دیده می‌شود (ترانه‌ی شبتاب)، بیش از چند ترانه از ایرج جنّتی‌عطایی و اردلان سرفراز به‌چشم نمی‌خورد و اثری از ترانه‌های ظریف و دلنشین زویا زاکاریان و چکامه‌های بی‌نظیر شاملو، نادرپور و مشیری وجود ندارد.

طرفه آن‌که ضعف سراسری در «معجزه‌ی خاموش»، حتی در کار ترانه‌سرایی نیز به‌چشم می‌خورد، تا آنجا که به‌عنوان یک نمونه، ترانه‌سرای باسابقه‌یی همچون جنّتی‌عطایی با شتاب‌زدگی و بی‌سلیقگی محض در ترانه‌ی «آواز پری‌ها» از سه کلمه‌ی «نو»، «تو» و «مملو» استفاده می‌کند، حال‌آنکه هر ترانه‌سرای بی‌تجربه‌یی نیز می‌داند که این سه کلمه اساسا «آهنگ» یکسانی ندارند که هم‌قافیه‌ی یکدیگر شوند…

بیاییم امیدوار باشیم که «معجزه‌ی خاموش» پیش از هر چیز مجموعه‌یی تصادفی از ترانه‌های متفرقه و منتظر انتشار داریوش، و نتیجه‌ی بد بسته شدن آلبومی باشد که در کشاکش دعوای حقوقی میان داریوش و ترانه‌سرایان و آهنگ‌سازان آثارش، به‌طور شتاب‌زده و برای پاسخگویی به‌موج درخواست‌های هوادارانش بسته شده باشد. امّا حتی با نگاهی چنین خوشبینانه باز هم یک پرسش اساسی در ذهن نویسنده‌ی این مقاله باقی‌ست: داریوش به‌کجا می‌رود؟

——————————————————————————————–

لنگ نویس:

1- سعی کنیم نظراتمان نقد باشد نه توهین!

2- پست قبلی ادامه دارد، حکایت زیپ مطرح شد تا به مسئله اصلی برسم.

3- قرار بود این مطلب چهارشنبه منتشر شود که نشد ، قرار شد که پنج شنبه منتشر شود که باز هم نشد و … ، آرش جان بابت تاخیر معذرت 🙂

4- این دومین مطلب وارده در لابدان است، جالب است که مطلب قبلی هم ربطی به موسیقی داشت !

با سپاس کاوه گیــــــلانی

مطلبی از یک خواننده ی لابدان در باب همای

حکایت حرف های ملکوت همچنان ادامه دارد، همان طور که گفتم از طریق المیرا با خبر شدم و خودم هم مطلبی نوشتم، هر چند مطلب من به عنوان یک طرفدار بود تا یک کارشناس ولی گویا این نوشته از در کارشناسی وارد شده، البته من در پس اساتید دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان هستم و تحقیقاتی هم در مورد این واژه خمار و مستی و در کل اشعار همای خواهم کرد، مطمئن باشید که سعی می کنم در طول این بحث چیزی یاد بگیرم، مطمئنن شما هم بی نصیب نخواهید بود. فعلا مطلب نوشته شده توسط المیرا را بخوانید. من هم به نوبه خودم به خاطر توجه و صرف وقت تشکر می کنم.

سلام جناب آقای داریوش میم (ملكوت)

نوشتار زیر پاسخی ست به مطلبی با عنوان: «یك فاجعه هنری تمام عیار»، امید دارم شهامت خواندنش را داشته باشید.

چقدر تند مزاج؟ چرا اینقدر عصبانی؟ چه نیازی است به این همه جنجال. این توهین و تمسخر برای چیست؟ اگر انتقادی دارید، با آرامش و بدون توهین به هموطنانتان هم می توانید مشكل را رفع كنید. نمی دانم چرا ما ایرانی ها هر وقت از موضوعی ناراحت می شویم فوراً راه ناسزاگویی را در پیش می گیریم، غافل از اینكه راه های مسالمت آمیز هم وجود دارد.

با آقای همای مشكل دارید؟ از صدای ایشان خوشتان نمی آید؟ از سروده هایشان لذت نمی برید؟ طرز فكرشان را قبول ندارید؟ …

خوب به تصنیف هایشان گوش نسپارید. دیگر چرا توهین می كنید؟ چرا شعور مردم و درك هنری شان را به سخره می گیرید؟ چطور به خود اجازه می دهید درباره ی سلیقه و دانش دیگران نظر بدهید؟ چطور می توانید به مردم بگویید چه گوش دهند و چه گوش ندهند، یعنی مردم ما در این زمینه هم حق تصمیم گیری و انتخاب ندارند؟ حال كه در جامعه ای زندگی می كنیم كه هیچ كس حق اظهار نظر و حتی زندگی به معنای واقعی را ندارد! بی انصافی ست كه به ذوق و سلیقه همشهریانمان توهین كنیم. در زمانه ای كه موسیقی سنتی در صندوقچه های پدرانمان خاك می خورد، كسی یادی از ابوالحسن صبا، جواد معروفی، ایرج بسطامی، بنان، … و حتی استاد بزرگوار محمدرضا شجریان نمی كند، شخصی هر چند تازه نفس و به گفته ی غیر منصفانه و اشتباه شما شعرتراش و شیاد!!! راهی به دل جوانان این مرزوبوم یافته است. ای بسا حضور آقای همای در میان مردم گامی باشد برای زدودن غبار كهنه گی از موسیقی سنتی ایران، این گنج عظیم و عزیز كه سال هاست از آن غافل شده ایم. بعد شما می آیید و خود را عالم دهر و مدافع حقوق شعرا و خوانندگان ایران می دانید و همه ی آن جمعیت در كنسرت های ایشان را دچار اختلال در درك و فهم موسیقی می خوانید.

جالب است!!!!! به شما پیشنهاد می كنم به این لینك ها سری بزنید و حضور موفقیت آمیز پرواز همای در بزرگترین سالن های دنیا را ببیند، سالن هایی كه حتی بزرگترین خوانندگان ما نتوانستند آن ها را پر كنند اما در كنسرت آقای همای سالن مملو از جمعیت بوده است.

از اشعار همای ایراد می گیرید كه چرا گفته: «شیرین لبی شیرین تبار / مست و می آلود و خمار»؟

اگر مستی و خمارآلود بودن با هم جمع نمی شود، بروید سعدی را از آرامگاهش بیاورید و مؤاخذه كنید چون وی نیز می گوید:

«همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی».

در حالی كه اگر كمی با ادبیات فارسی آشنایی داشته باشید باید بدانید كه خمار به معنی (بالاترین درجه ی مستی) است نه به تصور شما تشنه و نیازمند نوشیدن.

دیگر انتقادی كه فرموده بودید نوع توصیف آقای همای از معشوق بود. به نظر من اینكه عاشق، معشوق خود را چگونه توصیف كند و چگونه ره عشق بازی طی كند به من و شما مربوط نیست. شما از این نوع توصیف خوشتان نمی آید، خوب گوش ندهید. در ضمن آقای همای وزن را به خوبی می دانند و این شما هستید كه چیزی از وزن در چامه سرایی نمی دانید، چراكه در چامه سرایی وزن براساس ملودی آواز می شود. مثل این چامه:

من بی هنرم اگر به چشم تو و لیکن نظریست

من بی هنرم اگر یا که تو، ان در خور جای دگریست

هر کس به توان خویش دارد هنری، عیب مکن

ای بی خرد این کار تو نشانی از بی هنریست

در اینجا این نكته را یادآور می شوم كه آقای همای در رشته ی شعر، آواز و آهنگ تحصیل نموده اند و شاگردی استادان بزرگی چون محمودی بختیاری، محمود طیاری، فریدون پوررضا، هنگامه اخوان، كمال الدین عباسی و بزرگان دیگری را كرده و می كنند.

موضوع جالب دیگر این است كه دم از بازی كردن با باورها و اعتقادات دینی مردم می زنید. دوست دارم بروید در سطح شهر خود بگردید و ببینید كه باورهای دینی چطور در میان مردم موج می زند. بروید ببینید چطور تحت عنوان رزمایش های مختلف دینداری را به جوانان می آموزند. مرحبا به این دینداری و ایمان. در حالی كه پرواز همای در یكی از تصنیف هایش اینگونه می گوید:

«اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست

پس ای مردم خدا اینجاست

خدا در قلب انسان هاست

به خود آ تا كه در یابی خدا در خویشتن پیداست».

حال می پرسم: اعتقاد به وجود خدا در قلب و روح انسان بی دینی ست یا ترس واهی از بهشت و جهنم؟

از طرفی فرصتی پیش آمد و دولتمردان ذكاوتمند ما از دستشان در رفته و به كنسرت های ایشان مجوز دادند، چه تقصیری بر گردن آقای همای است؟ چطور ممكن است جوانی كه سال ها در روستایی در شمال ایران زندگی كرده و از كشاورزی و برنج كاری به اینجا رسیده، دستی در پشت پرده داشته باشد و بتواند با ترفند مجوز كنسرت بگیرد؟ اما حالا به شما شاد باش می گویم چرا كه به لطف نظرات شما مجوز كنسرت هایشان در ایران لغو و تمام CD هایشان هم از سطح بازار جمع آوری شده است. (از لطفتان بسیار سپاسگذاریم). اگرچه این مردم هستند كه به ایشان مجوز می دهند نه شما، نه وزارت ارشاد و نه آقای صفار هرندی.

می خواهم بدانم آیا حضور جوانی همچون همای تأثیری در میزان محبوبیت و مقبولیت بزرگانی چون استاد شجریان، استاد ناظری، استاد علیزاده و… دارد؟ اگر هم اساتید بزرگوار از اینكه آقای همای خود را هم ردیفشان خوانده رنجشی در دل دارند شما چرا كاسه ی داغ تر از آش می شوید؟ اگرچه آقای همای هیچوقت این كار را نكرده اند، بهتر است یك بار دیگر مصاحبه ایشان را با رادیو زمانه بخوانید؛ ایشان این جمله را گفتند: «فکر می‌کنم که اولا وظیفه‌ی من است که این کار را بکنم و بعد اینکه ‏وقتی‌ همای یا استاد شجریان یا استاد شهرام ناظری اصرار می‌کنند ‏زبان پارسی را زنده نگه‌داریم، مردم بیشتر حرف شنوی دارند تا از ‏استادان دانشگاه» این بزرگواران آنقدر درایت دارند كه نیازی نیست امثال من و شما دفاعی از حقوقشان كنیم. اگر عزیزان بزرگوار كه بزرگترین سرمایه های فرهنگ و ادب این مرز و بوم هستند نقد و یا پیشنهادی دارند من ایمان دارم كه آقای همای به گوش جان پذیرا هستند و این نشان از منش والا و سعه صدرشان است اگر به این جوان نوپا یاری رسانند. نه اینكه به گفته دروغ یكی از آن كسانی كه در ادامه سخنان شما گفته بود «استاد شجریان» همای را بی استعداد خوانده اند. این آقا لطف بفرمایند مدرك مستدلی برای این یاوه گویی ها ارائه دهند. یا آن دیگری كه بدون اینكه حتی یك بار صدای همای به گوش مباركشان خورده باشد بر پایه نظرات گهربار شما به این نتیجه رسیدند كه همای «بند تنبانی» شعر می سراید. ایشان لطف كنند تصنیف «بگرد تا بگردیم» یا «من از جهانی دگرم» را گوش دهند بعد اظهار نظر كنند، چه قضاوت ساده لوحانه ای!!!

خود شما هم كمی دندان بر سر جگر می گذاشتید و فیلم كنسرت را تا انتها مشاهده می كردید، در میان حضار كم نبودند هنرمندان به نام و شناخته شده مملكت، كه هر كدام به نوعی از افتخارات ما به شمار می روند. آیا اینان نیز دچار اختلال در درك موسیقی ایرانی هستند و فقط شما می دانید كه مولانا چه گفته و شهرام ناظری كیست؟ یعنی همه اشتباه می كنند و شما درست می گویید؟ چقدر جالب! انصاف نیست كسانی را كه نظری مخالف ما دارند را كودن بنامیم. اگر فرصتی دست داده و جوانی هرچند از دید شما جویای نام شعری اعتراضی سروده و توانسته برای مردمش آن را بخواند و جمعی را شادمان كند شما چرا ناراحت می شوید، به نظر من جای بسی خوشحالی است.(شما دوست دارید ناراحت شوید؟ مختارید.) من به شما پیشنهاد می كنم نگران جوانان این مملكت نباشید، صلاح مملكت خویش خسروان دانند، اجازه بدهید هر چه می خواهند گوش دهند و اگر ایرادی به كار آقای همای وارد است تصمیم گیری به خودشان واگذار كنید. اگر از دل سخنی گفته باشند بر دل می نشیند و ماندگار می شوند اگر هم كه غیر از این باشد زمان همه چیز را حل خواهد كرد. اینقدر بی شكیب نباشید.

در پایان باید به این نكته ی جالب اشاره كنم كه به طرز اغراق آمیزی در سخنان شما علاقه شدید به استفاده از اصطلاحات عربی بسیار پیچیده و ناآشنا به چشم می خورد، مثل: «كذا، یاللعجب، تسامح، تساهل،….» طوری كه برای درك متن باید از یك فرهنگ نامه عربی به فارسی یاری گرفت. شاید این تلاشی است برای بزرگنمایی درستی گفتارتان و مقابله با نظر آقای همای مبنی بر پاك سازی زبان فارسی، كس چه داند؟

اگر در این نوشتار كسی را رنجاندم بسیار عذر می خواهم، اما هرچه تلاش كردم بی فایده بود، نتوانستم در برابر این بی عدالتی و بی انصافی سكوت كنم. موفق باشید.

مطالب مرتبط از دید نویسنده :

1- مطلب لس آنجلس تایم در مورد همای

2- مصاحبه رادیو زمانه با پرواز همای

3- درباره کنسرت پروردگار مست

————————————————————–

لنگ نویس:

1- و این داستان ادامه دارد.

2- همان طور که در ابتدا گفتم نویسنده این مطلب یکی از خوانندگان لابدان است، در صورت اجازه ایشان چون وبلاگ ندارند ایمیلشان را هم به زودی اضافه می کنم.

3- نمی دانم چرا دلم می خواد از قول سهراب بگم: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!

با سپاس کاوه گیـــــلانی

همای شگفتی یا فاجعه ؟

پیش نوشت

صبح وقتی سری به کامنت های وبلاگم زدم کامنتی نظرم را جلب کرد، کم و بیش اگر یک بار به این چهار دیواری سر زده باشید و کمی از اوضاع و احوال من خبر داشته باشید می دانید که من در موسیقی رژیم خاصی ندارم و گوش هایم با موسیقی در هر سبکی آشناست. در این میان تنها در مورد یک نفر در لابدان نوشته ام، آن هم «همای» خواننده جوان است که شاید بیشترین دلیلش گیلک بودنش است و برای من نوعی افتخار محسوب می شود. در بسیاری از بحث ها از همای حمایت کرده ام، چه در دنیای مجازی چه در دنیای حقیقی، دلایل زیادی هم برای حرف هایم دارم، کاری به حواشی ندارم، المیرا و مهران عزیز در نظر هایشان از من خواستند که سری به وبلاگی بزنم و …

با کمی صبر تا آخر بخوانید

من حدود پنج سالی است که آرایشگرم را تغییر نداده ام، دست بر قضا این آرایشگر من اسمش میثم است، لابد از خود می پرسید که چه ربطی به آب و هوا دارد! (کمی صبر) این حاج میثم در محل کارش یک ضبط پارس از آن قدیمی ها دارد که از ایامی که در خاطرم هست یک نوارکاست در داخلش چسبانده بود و آن نوار کاست هم گلچینی بود از خواننده های محبوب و مردمی مانند حامد هاکان، محسن یگانه و … خلاصه هر دفعه من به نزد حاج میثم می رفتم باید ابتدا گیری می دادم که کاست را عوض کند و … از من اصرار و از او انکار، تا اینکه چند روز پیش وقتی رفتم دیدیم سیستم صوتی مغازه را تغییر داده و یک فروند CD Player  از نوع بلبل نشان تهیه کرده و … گفتم حتما نوار را رویCD  زده ای تا کیفیتش بهتر شود و … خندید و سیستمش را روشن کرد، فکر می کنید چه چیزی پخش شد؟ موسیقی سنتی، گروه مستان، صدای همای …

فکر می کنید چرا شخصی همچون میثم که چهار سال فقط آن چیز هایی را که گفتم گوش می داد و ذهنش فقط اوپس اوپس را می توانست هضم کند موسیقی سنتی را انتخاب کرد؟ در حدی که بیشترین ساعتی را که در بیداری است و کار می کند با موسیقی سنتی خودش را سر گرم می کند؟ نمونه های میثم بسیارند، چرا آن اساتید اهل فن ما نتوانستند امثال میثم ها را جذب موسیقی سنتی کنند؟ مگر موسیقی چیست؟ مگر موسیقی هم باید همچون خیلی چیزها فقط برای افراد خاص قابل درک باشد، یا اشعار باید حتماً در چهارچوب سنتی باشند؟ مطمئن باشید که به تغییری احتیاج بود، چون اگر روال اساتید ما درست بود ساز محبوب جوانان ما گیتار نمی شد! نمیدانم چرا ما قدری تحمل تغییر را نداریم و راستش اگر کمی چشمانمان را باز کنیم می بینیم که موسیقی غرب به عنوان مثال بلوز و جاز هزاران شاخه شده اند! از دل سبک راک هزاران شاخه زده بیرون! مطمئن باشید اگر آن ها هم می خواستند مثل ما گیر بدهند که آری فلان کس قاعده اساتید را رعایت نکرده پس فاجعه است! جالب است هر گروهی که کمی تغییر در سبکی داده (چه از لحاظ شعری و چه از لحاظ موسیقیایی) در نزد مردم عادی مورد استقبال قرار گرفته! راستش نمی دانم چرا این عینک بدبینی و البته حسادت را از چشمانمان بر نمی داریم!

چنگیز آیتماتوف در کتاب «رویای ماده گرگ»، جملات زیبایی در مورد موسیقی می گوید: {موسیقی ما را از فراز خشک مغزی ها و تعصبات قرون گذر می دهد و دریچه های آینده را به روی ما می گشاید و این کاری ست که از عهده کلمات بر نمی آید}.

باز هم روی این مسئله تاکید می کنم که همای و گروهش از دید من و خیلی های دیگر یک پدیده است، شاید  به نظر شما از لحاظ موسیقی حرفی برای گفتن نداشته باشد {که دارد} به عنوان یک هنرمند توانسته مردم عامه جامعه که موسیقی فقط برایشان صدای اوپس اوپس است را با موسیقی سنتی آشتی دهد. راستی در مورد اشعارش هم فکر نمی کنم بد تر از چیز هایی باشد که این روزها در کوچه و خیابان می شنویم!

مطالب مرتبط خودم:

1- معجزه ای به نام همای

2- معشوقه بازی عرفانی، یک شب در کنسرت همای {بخش اول}

3- معشوقه بازی عرفانی، یک شب در کنسرت همای {بخش دوم}

مطالب مرتبط دیگران:

1- همای پدیده نیست! {مجله گیلانیان}

2- همای گیلانی {رادوار}

3- یک فاجعه هنری تمام عیار {ملکوت}

4- تصاویر کنسرت همای در رشت {حوزه هنری}

———————————————————————–

لنگ نویس:

1- راستی ملکوت عزیز که می گویی همای دسیسه ی حکومت است،باید بگویم که تمامی کنسرت های همای در ایران لغو شد!

2-کامنت ها را به زودی پاسخ می دهم.

3-اگر کسی هم در این مورد مطلبی نوشت حتما خبرم کند.

4- میثم {آرایشگر} در خیابان با همای عکس هم انداخت، جالب این بود که آن زمان نمی شناختش و فقط چون فهمیده بود هنرمند است عکس گرفته بود، دلیلش هم این است که حوزه هنری گیلان نزدیک مغازه اش است.

5- از مهران و المیرای عزیز هم متشکرم از بابت اینکه خبرم کردند.

6- بیشتر از این ها هم می شد گفت ولی سخن را کوتاه کردم!

با سپاس کاوه گیـــــلانی