هیتلر مردی که بیش از هر چیزی وطن پرست بود!

خیلی ها دیدی که از هیتلر دارند یک دیکتاتور، آدم کش و … بود. حتی من خودم هم قبل از خواندن نبرد من همین فکر رو می کردم، ولی هیتلر هر چیزی که بود به خاطر کشورش دست به جنایت زد. هیتلر مردی بود که اگه مقداری از غرور خودش کم می کرد شاید که نه، مطمئنا الان خیلی چیزها طور دیگه ای بود! پیشنهاد میکنم که حتما کتاب نبرد من رو بخونید چون احتمال زیاد نظرتون در موردش عوض میشه.

adolf_hitler.jpg

در سال 1924 که آدولف هیتلر به اتهام خیانت به کشور در قلعه (لندر برگ) زندانی بود متن کتاب نبرد من را به منشی خود (رودولف هس) که با او هم زندان بود دیکته کرد. در این کتاب او آینده و اصول اساسی کشور را از نظر سیاسی و اصلاحات داخلی شرح می دهد. جلد اول نبرد من در پاییز سال 1925 و جلد دوم آن در بهار سال 1927 انتشار یافت. با وجود اینکه سبک نگارش کتاب بسیار ناهنجار است، اما در دوره زمامداری حزب نازی به استثنای انجیل پرفروش ترین کتاب در آلمان بود و جزو برنامه درسی دانش آموزان قرار داشت که هر دوجلد ترجمه شده و یکجا در یک جلد منتشر می شود. در ادامه بعضی از جمله های جالب کتاب از دیدگاه کاوه گیلانی :

1- زن ناتوان در هر وضع و مقام احتیاج به پشتیبانی و حمایت شوهرش دارد به همان نسبت یک ملت هم مانند زن ناتوانی است که بایستی دارای یک رهبر یا فلسفه زندگی باشد تا بتواند با این فلسفه به زندگی خود ادامه دهد، اما کدام فلسفه و اسلوبی است که قادر به هدایت ملت ناتوان باشد باید این فلسفه را در بین ملت به دست آورد. (هیتلر در عرض دو سال اصول فلسفه دموکرات را به خوبی شناخت)

2- روز به روز تردید و نگرانی من افزایش می یافت و هر چه بیشتر به آنان نزدیک می شدم به نظرم این طور می رسید که این قوم از لحاظ رفتاری با سایر افراد آلمان تفاوت فاحش دارند. عقیده داشتم که تمام انقلاب های داخلی و اختلاف سندیکاها و مخصوصا رواج مارکسیست زیر سر آنهاست. یهودیان از لحاظ عقیده به دو دسته تقسیم می شدند، دسته کمی یهودی آزادی خواه بودند که چندان خطری نداشتند، اما یهودیان وابسته به صهیونیست که با آنها هم نژاد نبودند ولی از لحاظ عقیده و مذهب مشترک بودند نمی توانستند آلمان را وطن خود بدانند و از این جهت خطرناک بودند.

3- من اطمینان کامل داشتم که بالاخره یک روز خواهم توانست به مقصود نهایی خود برسم و در برابر این هدف مقدس تحمل هرگونه رنج و مشقت دارای ارزش بود.

4-ساختمان انسان طوری است که با میل و رغبت کامل از اصول مسلم طبیعت و قوانین آن اطاعت می کند.

5-عدم توانایی گردانندگان سیاست آلمان ریشه ای داشت که باید اساس آن را در مجلس رایش جستجو نمود.

کتاب نکات جالبی داره که در حوصله این وبلاگ نیست!

راستی توی یه گفتگوی خیالی هیتلر به ناپلئون گفت:

من متاسفم که تو برای پول جنگیدی، چون من برای شرافتم جنگیدم.

ناپلئون با خونسردی جواب داد:

ما هر دو برای چیزهایی که نداشتیم جنگ کردیم!

—————————————————————————-

پانویس:

1- بر گرفته از کتاب نبرد من به قلم آدولف هیتلر

2- جایی شنیدم که امروز روز به قدرت رسیدن هیتلر بود، به نظر من هیتلر یک وطن پرست بود و همیشه وطن پرست ها برای من قابل احترامند.

با سپاس کاوه گیــــلانی

من یک افسانه ام!

من یک افسانه ام فیلمی در مورد بیماری های ژنتیکی و تغییر هویت جامعه انسانیست با بازی ویل اسمیت به کارگردانی فرانسیس لارنس.

داستان فیلم از آنجا شروع می شود که پزشکان به فن آوری دسترسی پیدا می کنند، برای درمان سرطان و بیماری های غیر فابل درمان، ولی ناگهان ورق برگشته و پاد ذهر تبدیل به ذهر می شود… تاریخ فیلم به سال 2012 برمی گردد زمانی که انسان به پیشرفت های جالب توجهی دسترسی پیدا کرده!

نکات جالب فیلم از دید من تنهایی انسان بود، انسانی (ویل اسمیت) تنها که برای رفع تنهایی روی به صحبت کردن با مانکن ها و سگ خانگی خویش می آورد. ویل اسمیت در این فیلم نقش یک افسر نیروی دریایی ارتش آمریکا را بازی می کند که متخصص ژنتیک است. دکتر رابرت نویل تنها انسان بازمانده در شهر نیویورک است که در فکرتهیه سرم بیماری است که انسان ها را به موجواداتی خونخوار تبدیل کرده که تنها نسبت به روشنایی ضعف دارند. همان طور که گفتم در فیلم به تنهایی انسان تاکید زیادی شده است. رابرت نویل هر روز در خیابان های خالی از سکنه نیویورک گشت زده و به زندگی و تحقیق ادامه می دهد… اتفاقات زیادی در فیلم می افتد که از جمله مهمترین اتفاقات فیلم این است که یکی از آزمایش ها روی موش ها جواب مثبت داده و نویل تصمیم به تست روی نمونه انسانی می گیرد. نکته ای از فیلم که من متوجه نشدم تاکید کارگردان به حضور پروانه در فیلم بود، چون در سه صحنه به نحوی پروانه را به تصویر می کشد: دختر کوچک نویل با دست پروانه می سازد و از پدر و مادر می خواهد که توجه کنند، نویل در مزرعه به همراه سگش در حال چیدن ذرت است که باز هم پروانه در کادر دیده می شود و در صحنه های آخر فیلم روی گردن دختری که نویل را نجات داده پروانه مشاهده می شود!

به هر حال امیدوارم که علاقه مند به تهیه این فیلم زیبا بشوید، در ضمن این فیلم خالی از صحنه های … می باشد.

i_am_legend_poster_images_story.jpg

————————————————————————–

پانویس:

1- عکس هایی از فیلم

2- من یک افسانه ام در ویکی

با سپاس کاوه گیـــلانی

جشن سده

در بین آرین ها، قبل از ورود به فلات ایران سال دارای دو فصل مشخص بود. تابستان هفت ماه و زمستان پنج ماه که در مقایسه با گاه شمار امروز، از اول فروردین تا آخرین روزمهرماه تابستان بزرگ و از اول آبان ماه تا آخرین روز اسفند زمستان بزرگ می شود. ایران عزیز ما چهار فصل دارد بنابراین پدران آریایی ما پس از ورود به این سرزمین سال را به چهار قسمت تقسیم کردند.

اما هدف از این نوشتار روز دهم بهمن که بر اساس سال نامه آرین ها که سال به تابستان بزرگ و زمستان بزرگ بوده، صد روز از زمستان بزرگ می گذرد. صد به دبیره (خط پارسی باستان) ست بوده که امروز با حروف عربی صد نوشته می شود. پدران ما تاریکی را نماد بدی دانسته بنابراین زمستان را دوست نداشتند چرا که خورشید کمتر در آسمان بود پس آنان هنگامی که صد روز از زمستان بزرگ از شروع آبان ماه (30 روز آبان+30 روز آذر+30 روز دی+ 10 روز بهمن)می گذشت روز دهم بهمن ماه را جشن می گرفتند و چون صد روز از زمستان گذشته بود نام جشن را سده نامیدند.

آنان بر این باور بودند که پس از این صد روز سرمای زمستان به آرامی کاهش می یابد. در این روز به دشت و صحرا رفته، هیزم و خارو خاشاک فراهم آورده و با رسیدن شب، آتش بزرگی می افروختند و به امید افزایش روشنایی که جلوه ای از کار و کوشش بود به شادمانی و می گساری می پرداختند.

نکته جالب این روز مسئله دیگری هم هست، روز سده به جشن آتش هم معرف است چر ا که به باور ایرانیان آتش در این روز توسط هوشنگ شاه کشف شد!

ماجرای کشف آتش توسط هوشنگ شاه ایران، به رسایی در شاهنامه فردوسی آمده است. آتش در اوستا آتر، در پهلوی آتور، در پارسی آذر، آدر، در لهجه های بومی: آدیش، آتیش، دیش و تش آمده است. در سانسکریت آدری به معنی شعله است که به عنوان صفت خدا در هند آگنی نامیده می شود.

بگفتا فروغی است این ایزدی/ پرستید باید گر بخردی

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خرد/ سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار

جشن سده و پیدایش آتش که بن مایه تمدن و پیشرفت است خجسته و گرامی باد.

—————————————————————

منابع:

1- سالنامه راستی

2- نور، آتش، آتشکده در آیین زرتشت / موبد دکتر جهانگیر اوشیرری

3- مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان/ موبد اردشیر آذرگشسب

پانویس:

1- زین پس روز های خجسته ایرانی ها در لابدان یاد آوری می شود.

با سپاس