نامه ای که پایین می خونید ، آخرین نامه پسر خاله منه که زمان جنگ سرباز بود و متاسفانه شهید شد . آرپی جی زن بود . قرار بود بعد از سربازی ازدواج کنه که … نامزدش سه سال پیش تازه ازدواج کرد ….
حضور با سعادت مادر و دیگر خانواده ام سلام
پس از عرض سلام، سلامتی همگی شما را خواستارم و امید آن را دارم که حال شما خوب و همگی صحیح و سالم باشید. باری اگر از حال و احوال اینجانب فرزند خود اصغر {این تیکه نامه قابل خوندن نبود}
منظور از نوشتن این نامه این بود که از حال و احوال اینجانب شما را باخبر سازم و آدرسم را برای شما بنویسم ولی چون این گردان مثل کولی ها همیشه در حال جابه جا شدن است، هر روز یک نوع آدرس دارد و اگر شما ها نا مه بدهید خیلی دیر به دست ما میرسد، راستی اگر دوباره مرخصی ها لغو نشود تا یکماه دیگر به مرخصی خواهیم آمد، یعنی حدود 20 عید. این نامه را بوسیله یکی از دوستانم به نام علی ابراهیم پور که بچه لنگرود است برایتان فرستادم. علی اینجا به من می رسه چون چند ماه پایه خدمتش بالاتره و تیربارچی دسته ماست. اگر آمد نامه بهروز یا دیگر بچه ها افشین، سامان هر کدام را بگو که بهش بدن. واقعا پس باحالیه. مامان من مدتی است که پولم تمام شده چون مقدار پولم را از علی آباد یکسره خرج کردیم تا عجب شیر و تا مریوان چند روزه که اینجا رسیده بودیم اصلا مقدار غذایی نداشتیم. مجبور بودیم در تمام مدت با پول خودمان، خودمان را سی ر کنیم. الان هم مقدار غذا به علت زیاد بودن نفرات کم است. چه باید کرد….
کرد های این منطقه هر وقت برویم ده مقداری نان به ما می دهند ولی اگر فرمانده ما بفهمد پوست سرمان را می کند. جایم خوب است ناراحت نباش. حال پدرم که حتما خوب است، سلام من را هم بهش برسان کارش معلوم نشد . حال بچه ها محمد، مکی{میکاییل} پرستو چطوره ؟ حال بهروز، سیروس، شاهپور حسن و زنش، دایی اسماعیل خاله فخری، محمد آقا – خاله عذرا، سیروس، افشین، امیر، ساسان، داریوش به خصوص مادر افشین خوبه ؟
سلام مرا به همگی برسان {دوخط اینجا هم قابل خواندن نبود، فکر کنم اصغر دنبال کسی در گردانشان می گشت ولی پیدایش نکرده بود} گردان تکاورری آنها ثابت تره، هر چه پرسیدم گفتند نمی شناسیمش- مامان جان آخر فراموش نکن که اینجا گدای شب حجته نشستم، به امید دیدار هر چه زودتر شما
نامه را 18/12/1366 نامه را نوشتم، تا سه روز دیگر علی به مرخصی خواهد آمد.
آدرس این نیست، از آورنده نامه بگیرید. تحویلش بگرید فراموش نکنی!
کردستان-مریوان-لشکر 23 نیروهای مخصوص-گردان798 کماندو-گروهان دوم اصغر**** تکاور تنها !
———————————————
لنگ نویس:
1- همه میگن رفتار من شبیه اصغره ! از اصغر تشیع جنازه اش فقط یادمه….
2- این نامه رو موقع اسباب کشی پیدا کردم! دختر خاله ام هم وقتی دید یه طوری شده بود…
3- دلم گرفت وقتی خوندمش و فهمیدم که اصغر بعد از این نامه نیومد دیگه…
4- به کامنت ها به زودی جواب می دم!
با سپاس کاوه گیــــــلانی
Filed under: روزانه، علاقه مندی | Tagged: نامه یک شهید، آخرین نامه | 9 Comments »