کمی در باب خودم {بخش سوم}

خیلی وقت بود از اوضاع احوال خودم ننوشته بودم، سال پیش دقیقا روز دوازدهم بهمن یکی از بدترین روزهای زندگیم را تجربه کردم، روزی که فکرکنم هیچ وقت از ذهنم پاک نشود. بر عکس سال پیش دیروز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود که مطمئنم هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. نکته جالب زندکی این است که هر لحظه {روز، ساعت، ماه، سال و …} حرف تازه ای دارد.

فکرکنم از چند خط ابتدایی فهمیدید که کیف اینجانب حسابی کوک است،  از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد هم اکنون که این خزعبلات را می نویسم در بهترین شرایط روحی هستم و تنها یک نگرانی دارم که آن هم فکرکنم تا آخر همین ماه ختم به خیر شود. چند روز پیش خبری هم شنیدم که برایم خیلی خوشحال کننده یا بهتر بگویم امیدوار کننده بود، دختر و پسری را از دور می شناختم که مبتلا به تالاسمی مینور بودند. یک بار که خانم حامله شده بود و پزشکان متوجه شدند که جنین ماژور است، اقدام به سقط جنین کردند. همین مسئله مشکلات روحی فراوانی برای آن دختر بخت برگشته به همراه آورد و البته پسر هم مطمئنن حس و حال بهتری از دختر نداشت و با دخالت های پی در پی اطرافیان مثل اینکه داشت کارشان به جدایی می انجامید ولی به لطف خدا آن زوج عزیز انتظار فرزندی را می کشند که سالم است و بسیار برایشان خوشحالم و البته به آینده عجیب و غریب خودم هم امیدوار.

فکرکنم یک هفته ای است که تنها سرویسی که از آن استفاده می کنم گوگل خوان است و هم تقریباً همه چیز را تعطیل کرده ام، هر چند که هیچ وقت در استعمال وب 2 زیاده روی نکرده ام و معتاد محسوب نمی شوم. دلیلش هم کمی اضافه شدن امورات  کاری و البته پرداختن به مطالعه بیشتر است.  به قول این عزیز دل برادر من یک Persain Admin  هستم، البته هنوز در اول راهم و باید بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. سرگرمی این روزهای من شده خواندن مطالب این + + + + وبلاگ ها، که اگر شما هم به شبکه علاقه مند هستید پیشنهاد می کنم سری بزنید و کمی مثل من از جهالت بیرون بیایید.

مگر می شود از خودم بگویم و حرفی از باشگاه نزنم، اوضاع و احوال  تمرین هم خوب است، با چند هنرجو مشکلاتی پیدا شده بود  که ختم به خیر شد. البته به خودم ثابت شد که هنوز هم رفتار بچه گانه ام زیاد است و باید برای بزرگتر شدن تلاش کنم و به قولی با هر حرفی از کوره در نروم {سر فرصت حکایت آن شب را بازگو می کنم} .

از هر طرف که بگذرم باز به همین لابدان می رسم، اگر لابدان را دنبال کرده باشید متوجه می شوید که این روزها کم کار تر شده و دلایلش هم که کمی تا قسمتی از نوشته های فوق مطلع شدید، معمولا آخر سال به همین صورت است و به بزرگی خودتان ببخشید. در پایان هر پست یه آهنگ می گذارم تا اگر عشقتان کشید دانلودش کنید، هیچ گونه مسیر مشخصی در انتخاب آهنگ ها ندارم، از هر سبک و کشور و خواننده ای برایتان آهنگ می گذارم تا کمی هم با سلیقه گوش ما هم آشنا شوبد، باز هم تاکید می کنم که انتظار دیدن هر ترانه و آهنگی را داشته باشید.

——————————————————————————

لنگ نویس:

موسیقی پیشنهادی:  I need to know با صدای Marc anthony، از اینجا دانلود کنید!

1- نیک آهنگ در صدای آمریکا!

2- راستش این همه نظام ما در سر و کول خودش زد به هیچ جا نرسید ولی اردوغان با چند جمله حرف دل خیلی ها را زد. اینجا را بخوانید که خواندنش ضرری ندارد.

3- این تصاویر با بوی گیلان را از وبلاگ ورگ را از دست ندهید.

4- خبری هم در مورد پل معروف جانبازان رشت دارم که با تصاویر تکمیلی به زودی منتشر می کنم!

5- در باب خودم قدیمی هم خواندن دارد 🙂 + +

6- مطلب دوست عزیزم مهران در مورد جشن سده را از دست ندهید، این هم مطلب سال گذشته در مورد جشن سده !

7- من با این موسیقی های پیشنهادی خاطرات زیادی دارم به قولی نوستالوژیکند!

8- دوست دارم مطلبی در مورد وبلاگ و وبلاگ نویسی بنویسم ولی حوصله دست به کیبورد شدن رو فعلا ندارم 🙂

9- اگه تائید و جواب دادن به کامنت ها کمی طول می کشه ببخشید به بزرگی خودتون.

با سپاس کاوه گیـــــــــلانی

دهم بهمن روز جشن سده خجسته باد

هر چند که چند روز گذشته ،به بزرگواری خود ببخشید، مطلب زیر را دوست عزیزم مهران آماده کرده که امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.

یکی از جشن های بزرگ ایران باستان که از زمان های بسیار دور برای ما به یادگار مانده جشن سده است که جشن پیدایش آتش است.فردوسی در شاهنامه خود شرح پیدایش آتش و بنیانگذاری جشن سده را این چنین می گوید:

روزی هوشنگ شاه به همراهی درباریان و ندیمان خود به منظور گردش به سوی کوه می رود در راه به ماری تنومند بر می خورند و شاه سنگی را برداشته و به سوی مار پرتاب می کند، سنگ به سنگ دیگری می خورد و از آن جرقه ای بیرون می جهد و خار و خس خشک در آن نزدیکی فروزان می شوند.

شاه و درباریان که تا به آن روز آتش ندیده بودند به شگفت اندر می شوند و هوشنگ شاه چنین می گوید:

بگفتا فروغی ست این ایزدی /// پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه /// همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد /// سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار /// بسی باد چون او دگر شهریار

sade-1

واژه سده از ریشه سَت در زبان پهلوی آمده است و به چم (معنی) صد است و همانند هفته که به چم هفت روز است، سده هم به چم صد روز است.

ایرانیان در ابتدا در سرزمین ایرانویج می زیستند در آنجا هوا سرد و تنها دو ماه هوا میانه و معتدل بود. آریاییان به واسطه سردی هوا و یا شاید به مناسبت دیگر به جنوب کوچ کردند و به سرزمینی رسیدند که به موجب نوشته های پهلوی دارای دو فصل بود، تابستانی بزرگ به مدت هفت ماه از فروردین تا پایان مهر ماه و زمستانی که به درازای پنج ماه از اول آبان تا پایان اسفند ماه.

پدران ما قرن ها در این سرزمین زیستند و سپس از آنجا به سوی ایرانِ مینو نشان آمدند و رحل اقامت افکندند.

اکنون اگر دقت نمایید می بینید از اول آبان تا روز دهم بهمن (که جشن سده است) درست صد روز اززمستان پنج ماهه می گذرد.

جشن سده روز دهم بهمن ماه نزدیک غروب آفتاب با آتش افروزی، سرود خوانی، دست افشانی و میگساری برگزار می شود.

پس از برچیدن دودمان ساسانی باز هم این جشن مانند سایر جشن ها از رونق نیفتاد و هر سال برگزار گردید. قدیمی ترین جشنی که در دوره اسلامی بر پا شده توسط مرداویج زیاری در سال 323 هجری در اصفهان بود، در پایان قرن چهارم در زمان سلطان محمود غزنوی دوباره این جشن رونق پیدا کرد و عنصری در یکی از جشن های سده که از طرف این شاه برگزار گردید قصیده ای خواند که با این بیت (سده جشن ملوک نامدار است /// ز افریدون و از جم یادگار است) آغاز می شود. سلطان مسعود غزنوی هم جشن سده گرفت و شاعرانی همچون فرخی (جشن سده و سال نو و محرم /// فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم) و منوچهری (آمد ای سید احرار شب جشن سده /// شب جشن سده را حرمت بسیار بود) شعر و قصیده گفتند. ملک شاه سلجوقی در سال 484 هجری نیز سده را در بغداد جشن گرفت و حکیم عمر خیام نیشابوری در کتاب نوروزنامه به روشنی نوشته که «… هر سان تا به امروز آیین آن (جشن سده) پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جا می آوردند.»

اما ببینیم زرتشتیان که وارث حقیقی این سنن باستانی هستند در این مورد چطور عمل می کنند:

کوهی از هیزم، خار و خاشاک پیش تر تهیه می شود و در روز دهم بهمن ماه پس از ایراد سخنرانی ها و سازها و آوازها هنگام غروب آفتاب در حالی که موبد لاله روشنی به دست و زمزمه اوستا بر زبان دارد دور کوه هیزم می گردد و در هنگام سرودن آتش نیایش هیزم را آتش می زند، آتش به تدریج شعله ور می شود و به آسمان زبانه می کشد و با افروخته شدن آتش، مردم که دور آن حلقه زده اند هورآ و هلهله می کشند و صدای خنده و شادی آنها همه جا را پر می کند …

می ستایم آتش را که آفریده ی اهورا مزداست.

ستایش پاک تو را باشد، ای آتش پاک گهر، ای بزرگترین بخشوده ی اهورا مزدا، ای فروزه یی که در خوری ستایش را …

برخوردار باشید از خواسته و دارندگی.

برخوردار باشید از اندیشه یی روشن و هوشی زیاد، آزادگی و سرفرازی، نیرومندی و دلیری.

برخوردار باشید از دشت های انبوه و بهره دهنده، از خانه های گسترده، زیبا و پر از آسایش که آوای فرزندان دلیر از آنها برخیزد، که آرامش بخشد شما را و کشور را… (بخشی از آتش نیایش)

منابع:

– کتاب آیین برگزاری جشن ها در ایران باستان نوشته ی موبد اردشیر آذرگشسب سال 1349

– کتاب مراسم مذهبی و اداب زرتشتیان نوشته ی موبد اردشیر آذرگشسب سال 1352

– نیایش ها، برگردان فارسی پنج نیایش اوستایی نوشته ی استاد هاشم رضی سال 1358

– منبع عکس اینجا !

——————————————————————————————-

لنگ نویس:

موسیقی پیشنهادی : ترانه ایران با صدای استاد محمد نوری، از اینجا دانلود کنید !

1- کم کم این مطالب وارداتی دارد زیاد می شود و البته باعث خوشحالی من است که لطف دوستان شامل حال من می شود.

2- امیدوارم بتونم این مدل پست ها که نشان از فرهنگ و تاریخ ایران داره  رو زودتر منتشر کنم.

3- موسیقی پیشنهادی  که اینجا گفته بودم از همین پست شروع میشه تا ببینم خدا چی می خواد {توضیحات اضافی در پست بعدی}

4- چون قراره پست دومی هم امروز بذارم پس لنگ نویس رو همین جا تموم می کنم 🙂

Ubuntu یکی از راه های رسیدن به خدا !

اولین سیستم عاملی که مرا غرق {ذوب یا اصلا بگویید خفه کرد} در دنیای کامپیوتر کرد Dos 6.22  بود، بعد ویندوز 3.1 {اشتباه نکنید 3.1 یک سیستم عامل نبود} ویندوز 98 {با 2000 و ME   رابطه خوبی نداشتم} بعد هم که XP  حرف اول و آخر را برایم زد. توسط یکی از دوستان با سیستم عامل red hat 9 فکر کنم آشنا شدم ، آن آشنایی هم در این حد بود که یک فروند کتاب و چند CD آورد و گفت : ببین میثم من زدم اطلاعات هاردم رو ترکوندم تا این Red Hat  رو کنار ویندوز داشته باشم ولی نتونستم! گفتم : این به چه درد می خوره ؟ اون گفت : خیلی خوبه ! امنیتش خیلی بهتر از ویندوزه ! {آن زمان بازار چت و بوت و این طور مسائل داغ بود} به هر حال ما به کمک دو کتاب و کلی فسفر سوزاندن لینوکس و ویندوز را کنار هم نصب کردیم و به قولی سگ و گربه را کنار هم نشاندیم! ولی بعد از نصب خورد در برجکمان و چون نه مودم نه صدا و نه … نصب نمی شد! منبعی هم نداشتیم که مشکلاتمان را حل کند! بیخیال لینوکس شدیم و  از دور سعی کردیم دستی در آتش داشته باشیم. دوران گذشت و زمانه عوض شد، Ubuntu متولد شد و فکر کنم انقلابی بود برای کاربران مبتدی مثل من، البته من هنوز هم که هنوز است از ویندزو استفاده می کنم، چند باری نصب کردم ولی به دلیل تنبلی یا بعد از مدتی پسوورد هایش یادم رفت یا حس حال مطالعه بیشتر در این مورد را نداشتم. ولی در بسیاری از موار Ubuntu به کارم می آید، یکی از استفاده های سوء من از Ubuntu ورود به سیستم هایی است که کاربرش فکر می کند که خیلی خیلی زرنگ است و برای Administrator کلمه عبور می گذارد!

linux-vs-windows

یکی از راه ها این است که پسورد Administrator را با برنامه های مختلف پاک کنید ولی این کار باعث تابلو شدن می شود، یا می توانید هارد دستگاه را باز کنید و با سیستم دیگری بالا بیایید و اطلاعات را بردارید ولی اگر اطلاعات در My Document  یا Desktop  باشد دستتان از آن ها کوتاه می ماند! ولی به لطف یک فروند سی دی  Ubuntu بدون هیچ دردسری می توانید ترتیب کار را بدهید! به قول حاج رضا مارمولک این ابونتو هم می تواند یک راه برای رسیدن به خدا باشد ! البته راه های زیادی برای رسیدن به خدا هست ولی این راه هیچگونه  فسفر سوزی ندارد و کاربر مورد تهاجم هیچ بویی نمی برد که شما وارد سیستم شده اید و اطلاعاتش را سوسک کرده اید! {البته حواستان به نشانه های فیزیکی اطراف میز کاربر باشد}

شاید مسخره به نظر بیاید ولی باید در شرایطش قرار بگیرید تا بفهمید که چقدر همین کار ساده چه پوزه هایی را که به خاک نمالانده ! اینها را گفتم تا بیخود خود را درگیر این سیستم عامل و آن سیستم عامل نکنید، اول به این فکر کنید که هدفتان از استفاده از سیستم عامل چیست {دو کلام از مادر عروس} !

توضیحات : آخر فیلم های خشن یا اکشن  را دیده اید ؟ می گویند نزنید و این کار ها را نکنید خطرناک است حسن این کار را فقط بدل کار ها انجام می دهند و فلان و بهمان …، همان گفته ها در مورد این پست صادق است ، البته یکی ازحضرات در فتوایی گفته اند که برای کل کل و سر به سر گذاشتن دوستان و همکاران منعی ندارد!

———————————————————————————————————–

لنگ نویس :

1- من هم با ارسال چهار SMS به برنامه نود مشت محکمی بر دهان استکبار داخلی زدم 🙂

2- اطلاعات من در Wakoopa هم جالبه در نوع خودش ، یک ویندوزی تمام عیار ،  {فکرش رو بکنین دشمنان من بیان و همین بلایی که من سر ملت آوردم رو سر خودم بیارن ، فکر کنم باید رو سیستم محل کارم یک فروند ابونتو نصب کنم :)}

3- فکر کنم از پست بعدی ، درهر پست یه آهنگ هم بذارم برای دانلود تا هم غافلگیر بشین هم حالش رو ببرین !

4- با عرض معذرت  تاکید می کنیم که در آدرس  Email {پست الکترونیکی، بَرِيد إِلِكْترُونِيّ، electrónico malla، elettronico maglia} از گذاشتن WWW خودداری کنید. من هم در ایامی این کار رو می کردم، یکی بهم توضیح داد روشن شدم.

5-این بحث در مورد معجزه خاموش داره جالب میشه، از دست ندین اگه اهل گوش دادن به کار های داریوش هستین !

6- اون واژه های بند 4 فقط برای تنوعه و احتمال داره از لحاظ دستوری یا معنایی هم غلط باشه، گیر ندین واسه خنده نوشتم 🙂

با سپاس کاوه گیـــــــلانی