تست ناسیونالیسم و بازی وبلاگی !

تست ناسیونالیسم

سر صبح نمی دانم چه شد که آمدم این بازی وبلاگی را انجام بدهم که در گوگل خوان {همان گودر شما غرب زده ها} این مطلب را دیدم . هر کس برای خودش اسطوره ها و چه میدانم علاقه مندی هایی در زندگی دارد و مطمئنن اگر ببیند که کسی آنها را مزحکه {نمی دانم املایش درست است یا نه} گرفته کمی از کوره در می رود تا حدی که اگر آن شخص مذکور در نزدیکی هایش باشد از پوستش یک کیف دستی برای کمک  به ملکه های زیبایی فلسطین می سازد! آخر این همه سوژه برای تست ناسیونالیسم این ملت وجود دارد، آن انگشت اشاره ات را که تازه از سوراخ سمت چپ دماغت کشیده ای بیرون به سمت کس دیگه ای بگیر لطفا !

فضول کشون یا همان بازی عکس محل وبگردی

وقتی سروش و عمو هوشنگ دعوت می کنند مگر می شود لبیک نگفت، این هم چند تصویر برای کشتن فضولی اهالی وبلاگستان!

pc310303

تصویر فوق میز روی کار بنده حقیر در منزل می باشد، فکر کنم احتیاجی به توضی هم نداشته باشد 🙂

pc310307

این تصویر هم زیر میز کار بنده در منزل است که ببخشید کمی تار شده است، این دو جعبه دو فروند ایستگاه کاری هستند برای شبکه کوچکی که روی یک میز بنا شده 🙂

20090104

این هم میز کار اداری که میز تر از میز کار منزل است 🙂

20090104001

فکرکنم همه را هم دعوت کردند به هر حالاگر دوست دارید بازی کنید چون سروش خودش را دعوت کرد شما هم خودتان را دعوت کنید 🙂

———————————————————————————————-

لنگ نویس:

1- دوست داشتم در مورد غزه بنویسم ولی حوصله جنجال بازی را دیگر ندارم. فقط بگویم که اگر می توانستم مثل آن مردی که تصویرش را سمت چپ لابدان می بینید عمل می کردم.

2- چند روزی است که کار و بار زیاد شده و کمتر می نویسم.

3- یک مشاوره اساسی می خواهم در مورد یک کار جدید که در یک پست سر فرصت مطرح می کنم.

4- چند میز دیگر هم باید کی گذاشتم که گفتم همین ها کافی است 🙂

با سپاس کاوه گیـــــلانی

زندگی زنجیرانه !

خسته ام از همه ، خسته از دنیا

آسمان بشنو از ، قلب من این صدا

زندگی بیزار از تواَم ، بیزار از این عالم

بیگانه ام با سیمای تو ، دیوانه ی دنیای تو

درهم مشکن زنجیر مرا ، بهتر که شوم رسوا

من که دگر با دست شما ، پنهان شوم از چشم دنیا

135chain_2

دیر زمانی است که همه زنجیر شده ایم شاید خبر نداریم، شاید هم می دانیم و خود را به کوچه همان علی چپول می زنیم، راستش دلم خیلی پر است ولی هر چه باشد قرار است بازی کنیم، و بازی هم یعنی شادی!در دنیای واقعی مدت هاست زنجیر شده ام و فکر هم نمی کنم که به همین راحتی کسی بتواند این زنجیر را پاره کند، در دنیای مجازی هم اگر قرار است به یک نفر فقط زنجیر شوم، آرش را انتخاب می کنم. در بسیاری از موارد فکر کنم با هم اختلاف داشته باشیم ولی همین مسئله باعث می شود که زندگی زنجیرانه تکرار مکررات نشود! فکر کنم او بگوید من بزنم و من بزنم او بگوید! به قول سعدی : پاي در زنجير پيش دوستان /به که با بيگانگان در بوستان

کمی شفاف سازی

در جریان جنگ دیجیتالی با سوژه سعدی بودید و هستید و چیزی که فکر کنم کمی برایتان تعجب بر انگیز بود حمایت من از مهران در گفتگو با آرش بود. راستش مهران را خوب می شناسم و اگر راحت تر بگویم بهتر از آرش . این را قبول دارم که مهران به نوعی به سعدی حمله کرد ولی آرش هم مانند یک دوست علاقه مند به فرهنگ جواب نداد و بیشترین دلیل ناراحتی من آن یاوه گویی بود که خود را خرمگس ماجرا کرده بود! البته هنوز هم با این مسئله مطلق گرایی آرش مخالفم چون ساختن یک بت از سعدی برای پرستش کاری اشتباه است. همه ما مدیون سعدی و امثال سعدی هستیم ولی باید به دیگران هم کمی فرصت بدهیم تا حرفشان را بزنند. بگذریم که این حرف ها فایده ای ندارد، چون نمی خواهم به قیمت یک جر و بحث کودکانه یکی از دوستان خوبم را از دست بدهم.

از طرف من  آرش{پلنگ صورتی} ، نجمه{ملخ}، تورج عاطف{ناخدای شاپرکی} ، صادق {بلاگنوشت}، حدیث{چشم غمگین}، محراب{تاسیان} ، مریم{مریم} ، سروش {صحبت} ، محمد {آجر پاره} ، سحر اخوان{تیلدا سحر} و مایسا {مایسا} دعوت هستند.

و این + + + + +زنجیر شدگان را ببینید!

——————————————————————————–

لنگ نویس:

1- به خاطر لطف یک دوست مجبورم از این به بعد کامنت ها را بعد از تایید نمایش بدم.

2- دلیل اینکه چند پست رو با هم جفت می کنم کمبود وقته ، به هر حال ببخشید.

3- فکر کنم انتظار دعوا داشتید، ببخشید که زدحال زدم 🙂

4- اگه کسی هم دوست داشت زنجیر بشه  و وبلاگ نداره همین جا بنویسه 🙂

5-فکر کنم بچه ها همه رو دعوت کردند.

6- یه بازی پردردسر هم تو فکر من بود که به موقع برای تنوع وبلاگستان رو میکنمش !

7- اون شعر اول هم فکر کنم احتیاج به گفتن نباشه ولی برای یاد آوری می گم که زنده یاد فرهاد خونده.

9- کامنت ها به زودی فیتیله پیچ می شود!

10-یکی از هارد دیسک هام {320 GB} و اطلاعات موجود که آرشیو موسیقی وکارهای صوتیم{ سه عدد پادکست} پوف شد ! دپرس شدم در حد تیم ملی !

با سپاس کاوه گیـــــــــلانی

اگر نامرئی بودم !

در دوران نوجوانی که صدا و سیما فیلم سینمایی مرد نامرئی را پخش کرده بود به این مسئله فکر کرده بودم و چه فکر هایی هم کرده بودم! خودتان تا آخرش را بخوانید که چه فکرهایی بود و شیطانی بود در حد تیم ملی ! مثبت ترین فکرم آن زمان دستیابی به سوالات امتحانی و … و منحرفترینش هم که شرمنده !

ولی وقتی در حال حاضر هر چقدر فکر می کنم در انتها یک نتیجه می گیرم، مطمئنم اگر نامرئی بودم، در چند روز اول حسابی خوش به حالم می شد ولی بعد از چند روز از همه فرار می کردم. از انسان های دورویی که ظاهرا دوست اند و در پشت سر … . از واقعیت هایی که برایم در حال حاضر یک رویای شیرین است در صورت نامرئی بودن برایم تبدیل به یک کابوس می شدند. پس با اطمینان خاطر می گویم که در حال حاظر نامرئی بودنم برابر می شود با پناه بردنم به کوه و دشت و فرار از همه !

————————————————

لنگ نویس:

1- ببخشید که این طوری شد دیگه !

2- ببیند اگر بقیه نامرئی بودند چه می کردند + + + + + و … !

3- آیا واقعا هنگام بارش باران باید چتر ها را بست ؟!

4- به نطر شما اگه اوباما رئیس جمهور نمی شد این وبلاگستان بیمار ما چی کار می کرد ؟!

5- متشکرم از دوشیزه شین که من رو دعوت کرد، فکر کنم همه دعوت شدند.

6- راستش من همین حالا هم نامرئی هستم، یعنی جایی که نباید باشم سرو کله ام پیدا می شود، دوستان فکر کنم بتوانند گواه این مسئله را بدهند. شاید روزی در مورد این خاطرات تلخ و شیرین نوشتم.

با سپاس کاوه گـیـــــــلانی