دلتنگی های روزهای ابری !

این روزها به غیر از این خود درگیری ها روزگار بدنیست، فقط این باران دست از سر کچل ما بر نمی دارد و هی می بارد و می بارد!

دلم برای آفتاب تنگ شده و هوس نسیم خنک در روزهای گرم در زیر سایه درخت آن طرف خانه کرده ام!

مهتاب هم که معلوم نیست کدام گوری رفته و اصلا انگار نه انگار دلم به حضورش در شب های تاریک خوش است! ستاره ، همسایه مهتاب هم که اصلا صحبتش را نمی کنم!

4 پاسخ

  1. سلام کاوه جان
    آخ گل گفتی دادا
    هر چند بارانی ام و دوستش دارم ولی فکرش رو بکن، توی شالیزار، از سر باران و از زیر آب گِل آلود و گِل های شل مزرعه امانمان را برید…
    روزگار آفتابی

  2. باران در دل تابستان مگه بده؟
    این مدلیش آره ، اخه اینجا که همش بارون هست حالا هم فصل برداشت برنج و … در کل آفتاب باشه بهتره 🙂

  3. باز آيد مهتابي و آفتابي اگر دل عاشقي باشد

  4. چرا نمی شد نظر داد ! 😦
    +
    این نظری بود که یک ساعت پیش سعی کرد م بذارم :
    الان که هوا 2 روز آفتابه 😀
    هوای خوبی هم هست !
    اما بارون هم بد نبود ! ولی یک روز صبح حسابی خیسم کرد !

بیان دیدگاه