گشتم نبود، نگرد نیست، تمرکز ! !

چند مطلب کاملا متفاوت از هم نوشتم ولی هیچ کدامشان برایم جالب نبود پس فرستادمشان در Draft  . مانده ام در کار خودم حیران که نمی دانم وقتی تمرکز ندارم چرا زور می کنم به خودم که بنویسم ! فعلا باید بروم در مراسمی که در باشگاه گرفته اند شرکت کنم تا خدا بخواهد و سوژه ای بدهد برای نوشتن و لذت بردن، شایعه کرده اند که قرار است به ما جایزه بدهند، جایزه چه ؟  خودم هم نمی دانم !

cartoon5

لنگ نویس و موسیقی پیشنهادی هم نداریم، طالبین لنگ نویس اینجا ، طالبین موسیقی پیشنهادی هم اینجا !

باشگاه ، جامعه ای ساخته شده با استفاده از فن آوری نانو !

کم و بیش می دانید که بنده حقیر و سراپا تقصیر دستی در ورزش دارم {جودو و …} و کم و بیش هم در این مورد نوشته ام ، ولی هیچ وقت از حال و هوای باشگاه با شما سخن نگفته ام !

این باشگاه یا اگر کمی ریز تر شویم کلاس ما شباهت زیادی به جامعه ما دارد ، که البته همان طور که گفتم جامعه ای کوچک شده در با استفاده از تکنولوژِی نانو !در حالت کلی هنرجویان کلاس به سه دسته اصلی  تقسیم می شوند ، اصلاح طلب ، اصول گرا و عامه ! البته این ها شاید به اصزلاحات روز سیاسی نزدیک باشند ولی کمی متفاوتند ، به عنوان مثال هنر جویان اصول گرا ، معمولا بسیجی ، سپاهی و … هستند که خود اینها دو گروه هستند،گروه اول که اقلیت هستند ، شخصیت بیرون از کلاس را همراه خود ندارند و بسیار خاکی و اهل صفا هستند ، ولی گروه دوم غیر قابل تحمل و پشمکی … . در مورد اصلاح طلب ها یا همان بچه های خیابان شانزلیزه {استاد لقب بچه های خیابان شانزلیزه را عطا کرده } هم به همین صورت ، یک گروه متعادل و گروه دیگری هم غیر قابل تحمل ، سوسول و … . دسته سوم هم عادی یعنی نه این طرفی اند نه آن طرفی !

خیلی از موارد مبارزات کلاسی جایی می شود برای تصفیه حساب ! تصورش را بکنید که خشم و کینه … . راستش شاید برای افرادی که بیرون از باشگاه ها نظاره گر اتفاقاتش هستند ، برایشان عجیب است که چرا در بین تیم ها اختلاف می افتد مگر یک تیم نباید یک دست باشند و همه و همه در کنار هم برای رسیدن به یک هدف تلاش کنند ؟

در حقیقت باید با هم باشند ولی بعضی اوقات حسادت از پیشرفت همکاسی ، یا توجه بیشتر استاد یا مربی به یک هنرجو اسباب این مشکلات را بوجود می آورد ، و البته یک نکته مهم هم در بعضی از موارد وجود دارد که عدم توانایی شخص اول تیم در جمع کردن ورزشکاران است !

این ها چند نمونه ازمشکلات جامعه کوچک ماست ! راستش دلیل اصلی نوشتن این مطالب می دانید چه بود ؟ دیشب یکی از همان انسان های بیخود حزب الله که به زور هجده یا نوزده سالش می شود ، برای تماشای تمرین ما آمده بود، البته خودش از هم تمرین های من است ، بنا به دلایلی تمرین نمی کند! اتفاقی دیشب زیر کاپشنش را دیدیم ! فکر می کنید چه چیزی همراهش بود ؟ نمی دانم آیا واقعا یک جوان نوزده ساله توانایی کنترل کردن عصبانیتش را دارد ؟ جالب است که همین آقا چند تا از هم باشگاهی ها نوجوان را که تازه وارد وادی دوستی با جنس مخالف شده اند را در خیابان مورد لطف قرار داده و انگار نه انگار که می شناسدشان !

راستش از کسی که پنهان نیست ، از شما هم پنهان نباشد ، دلم می خواهد اگر این بار در روبه روی من قرار گرفت دستش را بشکنم ، هر چند که این حس را خیلی از هم باشگاهی ها دارند !

چیز جالب دیگر هم این است که یکی از هم باشگاهی های دیگر من فردی است سپاهی ولی مرام و معرفت این شخص را هیچ کس ندارد … او هم حزب اللهی است ولی عقده ای نیست !

—————————————————————

لنگ نویس:

1- در تصویر گوشه ای از شوخی های ما در باشگاه را می بینید !

2- نمی دانید دیشب چقدر به هم ریختم وقتی دیدم یه بچه فوفول {همان سوسول حزب اللهی هاست} همچین وسائلی رو به کمرش بسته !

3- شیخ آمد و باز هم مطلبی که مطمئنم وبلاگستان رو تکان خواهد داد ! هر چند این مطلب پس لرزه مطالب قبلی اش است .

با سپاس کاوه گیـــــلانی