یه مدت که دیگه نوشته هام اون نشاط سابق رو نداره، این نشاط بر میگرده به خستگی که مرتضی عزیز هم اشاره کرده بود، البته نه به خاطر اینکه نوشتن خسته ام کرده، نه شاید بعضی هاتون بدونید که من چه مرگمه، شاید هم بدونید ولی کامل ندونید، هر چند مهم نیست زیاد ولی خوب چه میشه کرد، معمولا اگه زندگی بخواد حال بده همه جانبه است اگر هم بخواد حال بگیره باز هم همه جانبه است، قرار بود جمعه برم امتحان دان بدم ولی نمی رم، اولین دلیلش اینه که حق خودم نمی دونم دان یک بگیرم، دلیل بعدیش هم این مصدومیت لعنتی قدیمه که دوباره شروع شده و … شاید همه اینها توجیح باشه ولی باور کنین که خیلی خسته ام،اصلا نمی تونم تمرکز کنم… بیشتر خستگیش هم از خودمه، به خاطر ندانم کاری گذشته است که حالا خفتم رو چسبیده و باعث شده نه تنها روحیه ام رو از دست بدم بلکه داشته هام رو هم دارم کم کم از دست می دم…
راستش این پست قرار بود یه پست خداحافظی یک ماهه باشه ولی دیدم، که عقب نشینی اصلا توی مرام من نمی گنجه… این یک ماه فقط وقت کمتری میذارم، چون نمی خوام که از اصل بیفتم، می نویسم چون سبک می شم. راستش هر کس برای نوشتن یک سری محرک می خواد و من الان محرک خونم خیلی پایین اومده و البته باید بگم که به صفر نرسیده !
درد سر های کاری بمونه که هفته پیش فکر کنین یه ساختمان با صد تا Nod به شبکه رو دادن برای مدیریت شبکه من ساده هم فکر کردم که این کار رو انجام بدم تمومه ولی نگو زهی خیال باطل که نه تنها ون صد تا رو انداختن بهم، بلکه یه ساختمان چهار طبقه هم با حدود پانصد تا Nod هم اومد روش پس عملا من تا ساعت 4 هر روز لوله می شم ! از این بگذریم تقریبا هر روز کلاس دارم که این کلاس ها هم شدن سوهان روح و جان ! یک شب در میون هم باشگاه و … حالا خودتون رو بذارین جای من با این همه فشار حق دارم نق بزنم و فریاد خستگی سر بدم ؟
از همه بد تر فکرش رو بکنید توی این همه دردسر ماه دیگه هم خیر سرم باید امتحان بدم { امتحان چی ؟ فعلا فضولی هاتون رو کنترل کنید تا مرداد بهتون می گم و مطمئن باشین که اون روز می خندین بهم }
به هر حال خواستم بگم که اگه کم نوشتم توی این یک ماه یا دیر به دیر جواب کامنت ها رو دادم به بزرگی خودتون ببخشید !
———————————————-
لنگ نویس :
1- داش فری {از وبلاگ شاخ به شاخ} من رو به یه بازی دعوت کرده که احتمالا پست بعدیم همونه !
2- در یک عمل انتحاری بعد حدود پنج یا شش سال تحول عظیمی در ظاهرم ایجاد کردم ! {خسته شده بودم از چهره تکراریم که هر روز توی آینه میدیدم}
3- از همه دوستانی که برام توی امتحان دان یک آرزوی موفقیت کرده بودن سپاسگزارم و مطمئن باشین که می گیریمش !
4- یه ضرب المثل پرتقالی میگه : کسی موفق می شود که خسته نشود ! { پس سعی می کنم که خستگی رو از خودم دور کنم}
5- یه ضرب المثل آلمانی میگه : زیستن یعنی تلاش کردن ! { پس تلاش می کنیم ! }
6- آلمان پرتقال رو ببینید حتما ! { البته دوست دارم که ببره ولی دلم میگه می بازیم}
با سپاس کاوه گیـــــلانی
Filed under: روزانه | Tagged: خدا حافظی، خستگی | 14 Comments »