به یاد پگاه گیلان که رفت در آلبوم خاطرات …

دیروز خبری شنیدم که ناراحت شدم، البته بیشتر عصبانیت بود تا ناراحتی … پگاه را هم فروختند ! نمی دانم این آقایان اخرش چه خاکی می خواهند به سرشان بکنند ! سپیدرود را که نابود کردند ، استقلال رشت را پگاه کردند ، پگاه را هم لواش گیلان ببخشید داماش گیلان ! ملوان هم که کاسه گدایی به دست گرفته … استانی با این همه پتانسیل و استعداد باید التماس کند که به تیم های ورزشی اش پول بدهند … به خدا اگر چند صندوق در شهر ها بگذارند مردم این تیم ها را می چرخانند و احتیاجی نیست که هر روز یک اسم برای تیم شهرمان بگذارید ! خدا از شما نگذرد که من و طرفداران پگاه از شما نمی گذریم ! به قول یکی از دوستان ، تازه شعار های با ریتم قافیه پگاه را یاد گرفته بودیم …

یاد روزهای خوب پگاه بخیر …

یادتان هست با چه شور و شوقی از پگاه می نوشتم ؟ دلم گرفت ، دوستش داشتم ، هر چند الان هم تیم شهر من وجود دارد ولی ای کاش مانند مجرمان فراری هر سال یک اسم نداشت ! ای کاش مدیران ما کمی ، فقط کمی غیرت داشتند !

——————————-

لنگ نویس:

1- یاد این مطالب به خیر !

2- یک بلیط بازی نیمه نهایی را هنوز دارم برای یادگاری !

3- من کارشناس نیستم ولی دوست دارم که ببینم تورج عزیز در این مورد چی میگه.

با سپاس کاوه گیــــــلانی

کمی دیرشده ولی پگاه برای ما قهرمانه …

و استقلال قهرمان شد … شاید برای من سخت ترین بازی فوتبالی بود که توی عمرم می دیدم. شاید جمله قبلی کمی تعجب بر انگیز باشه ولی چند دلیل داره …

من از دورانی که طرفدار تیمی از باشگاه های ایران شده بودم، همیشه به عشق اسقلال می نشتم فوتبال رو نگاه می کردم، بازی هایی از این تیم دیدم که جزئی جدا نشدنی از خاطرات زندگیمه. بازی استقلال دالیان یا استقلال الاتحاد که توی آزادی بود و دقیقه 90 نیکبخت گل زد … یا بازی با جوبیلو ایواتا …

خاطراتی که بعضی هاشون تلخ بود و بعضی هاشون شیرین …

تا اینکه در لیگ امسال نا امیدکننده ترین بازی ها رو شاهد بودیم، بازی هایی که برای همه طرفدارهای استقلال کابوس بود … هر چی بود تموم شد …

از طرف دیگه تیمی توی فینال بازی می کرد که تیم شهرم بود، تیمی که با هر برد نشاط رو به شهر ما می آورد، تیمی که پیر و جوون برای تماشای بازی هاش به ورزشگاه بدون امکانات سردار جنگل می رفتند …

برام واقعا سخت بود این بازی رو نگاه کنم … حس غریبی بود …

به هر حال بالا و پایین یک طرف برده و یک طرف باخت، فکر کنم تنها باریه که بعد ازدیدن یه بازی فوتبال هم می تونم شاد باشم و هم ناراحت! حسی که فکر کنم کسی تا به حال تجربه نکرده باشه.

بچه های طرفدار پگاه ناراحت نباشین، با این همه دردسر و کمبود امکانات تیم های قدرتمندی رو امسال شکست دادیم فینال رو هم باختیم … ولی همه خوب می دونیم که می تونستیم استقلال رو هم ببریم … بهتره بذاریم به حساب قسمت و به این فکر نکنیم که دست نشان بازی آخر با احتیاط بازی کرد … بهتره به این فکر نکنیم که می تونستیم جام رو بیاریم رشت … به هر حال نشد …

و اما طرفدار های استقلال، امیدوارم که دوباره بریم به روزهای اوج و بتونیم توی آسیا قد علم کنیم … و همین.

البته باید یادمون باشــه که لایق قهرمانی نبودیم … اون دید تعصب رو اگه کنار بذاریم همه می فهمیم که شاید توی این بازی اخر فقط تونســـتیم حرفی برای گفتن داشـــته باشـــیم، که البته اون رو هم مدیون کم تجربگیه بچه های پگاه هستیم، مطمئنن اگه تیمی مثل سپاهان جلوی ما بازی می کرد نمی تونستیم سه بر صفر ببریمش! به امید روز های خوب برای فوتبال ایران …

—————————————————————-

لنگ نویس:

1- حرف اضافه نمی زنم چون الان، توی این خط ناراحتم!

2- به وبلاگ پرسپولیسی ها حسودیم می شد! حالا خوشحالم که تونستم توی وبلاگم هم یه حرفی در مورد استقلال بزنم!

3- امیدوارم که باشگاه دستگاه فکس خریده باشه!

4- این پست هنگام جشن قهرمانی استقلال نوشته شد!

5- علی رضا منصوریان هم همیشه محبوب استقلالی ها می مونه!

6- جواب کامنت ها رو هم فردا می دم! با عذر خواهی ویژه از همه دوستان، باور کنید که دردسر های کاری یه طرف، این امتحان جمعه هم همون طرف اعصابم رو به هم ریخته، مشکلات ویژه هم که بمونه سر جاش!

7- این پست هم می دونم دیر شده ولی ببخشید به هر حال.

با سپاس کاوه گیــــــــلانی