در مملکت ما گزینش مدیران میانه در ادارات سیستم جالبی دارد، به عنوان مثال من مدیری هستم که تازه بر مسند قدرت نشسته ام ، در ابتدای امر عده ای پاچه خوار اطرافم را پر می کنند، برایم پرده تبریک می زنند و من هم کلی خر کیف می شوم، عده ای که به نزد من نیامده اند و از مدیران زیر دست من هستند را کله پا می کنم همین پاچه خواران احمق را زیردست خودم می کنم. اصلا هم مهم نیست که کاربلد باشند یا نباشند، نه ببخشید مهم است که کارشان را بلد نباشند و مکرر از من راهنمائی بخواهند و من راهنمائیشان کنم به صورتی که مورد نظر خودم است و …
جالب است نه؟ هر چه احمق تر بهتر! این سیستم {باور کنید برای خودش سیستمی است} در طول این سی سال به تکامل رسیده و در این دوره چهار ساله مطمئن باشید که به نهایت پختگی می رسد. یک بار فکر نکنید من منظورم به علی آبادی ها و آقایان زحمتکش دولت فخیمه است! در دوران اصلاحات هم از این سیستم ییروی می شد ولی در حال حاضر همچون آنفوانزایی است که جهش کرده و از یک بیماری ساده تبدیل شده چیزی شبیه به آنفوانزای خوکی … .
—————————————————————
لنگ نویس:
1- امیدوارم مطلب بالا به خودم بر نخورد!
2- گفتنی ها کم نیست ، من و تو کم گفتیم.
3- نوشته بالا چیزی بود که این روزها به شدت عذابم می دهد، شاید بیشتر نوشتم در این مورد.
4- کامنت ها رو هم به زودی جواب میدم.
با سپاس کاوه گیـــلانی
Filed under: روزانه | Tagged: لایق، مدیریت، کاوه گیلانی، پاچه خواری، الاغ، سیستم مدیریتی، علی ابادی |
سیستمه، اونم بد سیستمی!
اصلا این قضیه سیستماتیکه!
میبینم که از آرایه واج آرایی استفاده کردی :))
شما نگران نباش. این مطلب یه جورایی به همه میخوره.
مرسی که نگرانیم رو برطرف کردی 🙂
الان باید این جا غر بزنم؟
بگم آره؟
بگم نه؟ کلن همه چبر گل و بلبله ؟
چه می دونم، ولی کلن مملکت خر تو خری داریم که هیچیش به چیز دیگه شربطی نداره و نمی دونم چطور داریم میریم جلو و کی می ترکیم و توی این ترکیدن چه چیزهایی که سر اشتباه های ساده از دست نمی دیم
خدا کلن به خیر کنه
در مورد مدیران هم که دهنم باز نشه بهتره، وافعن من موندم توی هر اداره ای که می ریم، چه اونا که در ارتباط مستقیم با ارباب رجوع هستن و چه اونایی که شبیه مسلولین توی یه ساختمون گیر افتادن و مغزشون توی در پیت روزگار گیر کرده ، این همه خنگ و خول و آدم کند رو از کجا گیر آوردن؟ توی همون دانشگاه گیلان خودم، مسئول های آموزش خیلی هاشون وقت انتخاب واحد میشد اون روزا که اینترنتی نبود و این روزا که اینترنتی هست ، تا چهار تا دانشجو می بینن که کارشون گیره، یا هنگ می کنن یا خودشون رو می زنن به هنگیدن
عجب دل پری داری 🙂
«حرف آباد»
گفت راوي:
ميزگردي از براي شش هزار و سيصد و شصتاد و پنجم بار
شد براي حل و فصل مشكلات مردمان، تشكيل
مردمان در انتظار گفتهاي، حرفي ز مسئولان
تا كه با گفتار خود بيخ گراني را براندازند
فلك را سقف بشكافند و طرحي نو دراندازند
آن يكي با لحن خوشحالت برانگيزي ندا در داد
آي….مردم! شادمان باشيد
آمد آن روزي كه در عهد عتيق باستاني! وعدهتان دادند
آنك اين ما! خيلِ ارزانيگــِراياني كه ميگفتند خواهد آمد از
آنسوي حرف آباد
گفت راوي:
يك تن از مشكلگشايان قصد صحبت كرد
قبل هر كاري به آمريكا و اسراييل لعنت كرد
بعد گفت: «اي دوستان فرياد
ميكند كمبود در اين مملكت بيداد»
نيمي از مستضعفان ويلايشان بيآب و بيبرق است
من به چشم خويش، در اطراف شميران
ديدهام مستضعفاني را كه دلشان سخت پر درد است
رنگ كاديلاكشان زرد است
بعد از آن فرمود با فرياد:
اي دو صد نفرين بر اين نرخ و بر اين توزيع وارون باد
و وزيران دگر گفتند: ايدون باد
آن يكي ديگر ندا در داد: آري راست ميگويد
ليكن اكنون وقت تغييرات بنيادي است
فيالمثل، دختر عموي دايي همسايهي دادماد شوهرخالهي عمِّ عيالِ بنده بيكار است
دست اين بيچاره را آخر به جايي بند بايد كرد
فكر بكري چند بايد كرد
وانگه از دل بركشيد آهي و با چشمان گريان گفت:
سعي ما، در جذب نيرويش از اين بادا
جمله گفتند: اينچنين بادا
گفت راوي: همچنان گفتند
بعد از آن پچپچكنان، آهسته با هم مشورت كردند
مردمان در انتظار گفتهاي، حرفي، نفس در سينهها محبوس
عاقبت شد حاصل اين ميزگرد اعلام:
آنك اي مردم!
ما از آنجايي كه ميدانيم مردم سخت محرومند و محتاجند
و از آنجايي كه دولت قَيّم و باباي كشورهاي محروم جهان هم هست
و از آنجايي كه ملتهاي بيباباي آفريقا، سياه و بانمك هستند
اعتبارات رفاهي شما صرف رفاه مردم آن خطه خواهد شد
مردمان از خنده بر اين راي ترسيدند
آنقدر گشتند تا يك گوشه راوي را مچل كردند
بيمروتها سخت به ايشان خنديدند
«؟؟؟؟»
دمت گرم باحال بو
ولی ایکاش درباره بلاحت لغیح هو بینیویشته بی !
مجتبی جان توکه بلد نیستی گیلکی بنویسی مجبورت کردن ؟ 🙂