حسنی دیگه تنها شده !

حسنی که یه تیکه ماه شده …

چند روزیه تنها شده …

فلفلی  و کره الاغ کدخدا …

تنها میرن تو کوچه ها …

hasani-1

پیر مردی دوست داشتنی ، با آن عینک ها کائوچویی و کله ای که جلویش حلب بود و دورش کولش {همان کاه} . چهره ای که از منوچهر احترامی در ذهنم داشتم مردی بود که سی سال دارد و هیچ وقت سی و یک ساله نمی شود کلاهی همیشه به سرش است، از همان هایی که جلال آل احمد به سرش می گذاشت… همیشه فکر می کردم استاد منوچهر احترامی از آن دسته آدم هایی است اگر پایش بیفتد با بچه های سر کوچه هم گل کوچیک بازی می کند. اگر کودکی از او دعوت کند که نقش بیمارش را بازی کند دلش را نمی شکند، فکر کنم استاد جزء آن مردمانی است که همیشه کودک درونشان زنده است… روزگاری بود که بیشتر هم سن و سالان من و حتی خود من با حکایت های حسنی خر می شدیم و به حمام می رفتیم … یادش به خیر … استاد چه استادانه به پدر و مادرانمان یاد دادی که با دو خط شعر سرمان را گول بمالند… دوستت داریم، هم خودت را هم آن حسنی و کره الاغ کدخدا را ، آن فلفلی و قلقلی و  مرغ زرد کاکلی…

روحت شاد و خدایت بیامرزد

مطلب مرتبط:

پیر ما رفت {از محمد }

حسنی دیگه تنها نبود {چهار ستاره}

———————————————————————-

لنگ نویس:

1- کوتاه نوشتم، به بزرگی خود ببخشید.

2- به یک بازی دعوت شده ام که به طوری شرکت خواهم کرد.

3- الان که این پست را منتشر می کنم از دو چیز دارم می میرم، یکی گردن درد است و دیگری هم استرس ! {برای چه ؟ شاید گفتم}

4- به دلیل کمبود حوصله و اعصاب راحت لنگ نویس ها را در پست بعدی منتشر میکنیم.

5- فقط بگم ای تو روح این علی علیزاده !

6- عکس را المیرای عزیز برایم میل کردند.

با سپاس کاوه گیــــــلانی

Ubuntu یکی از راه های رسیدن به خدا !

اولین سیستم عاملی که مرا غرق {ذوب یا اصلا بگویید خفه کرد} در دنیای کامپیوتر کرد Dos 6.22  بود، بعد ویندوز 3.1 {اشتباه نکنید 3.1 یک سیستم عامل نبود} ویندوز 98 {با 2000 و ME   رابطه خوبی نداشتم} بعد هم که XP  حرف اول و آخر را برایم زد. توسط یکی از دوستان با سیستم عامل red hat 9 فکر کنم آشنا شدم ، آن آشنایی هم در این حد بود که یک فروند کتاب و چند CD آورد و گفت : ببین میثم من زدم اطلاعات هاردم رو ترکوندم تا این Red Hat  رو کنار ویندوز داشته باشم ولی نتونستم! گفتم : این به چه درد می خوره ؟ اون گفت : خیلی خوبه ! امنیتش خیلی بهتر از ویندوزه ! {آن زمان بازار چت و بوت و این طور مسائل داغ بود} به هر حال ما به کمک دو کتاب و کلی فسفر سوزاندن لینوکس و ویندوز را کنار هم نصب کردیم و به قولی سگ و گربه را کنار هم نشاندیم! ولی بعد از نصب خورد در برجکمان و چون نه مودم نه صدا و نه … نصب نمی شد! منبعی هم نداشتیم که مشکلاتمان را حل کند! بیخیال لینوکس شدیم و  از دور سعی کردیم دستی در آتش داشته باشیم. دوران گذشت و زمانه عوض شد، Ubuntu متولد شد و فکر کنم انقلابی بود برای کاربران مبتدی مثل من، البته من هنوز هم که هنوز است از ویندزو استفاده می کنم، چند باری نصب کردم ولی به دلیل تنبلی یا بعد از مدتی پسوورد هایش یادم رفت یا حس حال مطالعه بیشتر در این مورد را نداشتم. ولی در بسیاری از موار Ubuntu به کارم می آید، یکی از استفاده های سوء من از Ubuntu ورود به سیستم هایی است که کاربرش فکر می کند که خیلی خیلی زرنگ است و برای Administrator کلمه عبور می گذارد!

linux-vs-windows

یکی از راه ها این است که پسورد Administrator را با برنامه های مختلف پاک کنید ولی این کار باعث تابلو شدن می شود، یا می توانید هارد دستگاه را باز کنید و با سیستم دیگری بالا بیایید و اطلاعات را بردارید ولی اگر اطلاعات در My Document  یا Desktop  باشد دستتان از آن ها کوتاه می ماند! ولی به لطف یک فروند سی دی  Ubuntu بدون هیچ دردسری می توانید ترتیب کار را بدهید! به قول حاج رضا مارمولک این ابونتو هم می تواند یک راه برای رسیدن به خدا باشد ! البته راه های زیادی برای رسیدن به خدا هست ولی این راه هیچگونه  فسفر سوزی ندارد و کاربر مورد تهاجم هیچ بویی نمی برد که شما وارد سیستم شده اید و اطلاعاتش را سوسک کرده اید! {البته حواستان به نشانه های فیزیکی اطراف میز کاربر باشد}

شاید مسخره به نظر بیاید ولی باید در شرایطش قرار بگیرید تا بفهمید که چقدر همین کار ساده چه پوزه هایی را که به خاک نمالانده ! اینها را گفتم تا بیخود خود را درگیر این سیستم عامل و آن سیستم عامل نکنید، اول به این فکر کنید که هدفتان از استفاده از سیستم عامل چیست {دو کلام از مادر عروس} !

توضیحات : آخر فیلم های خشن یا اکشن  را دیده اید ؟ می گویند نزنید و این کار ها را نکنید خطرناک است حسن این کار را فقط بدل کار ها انجام می دهند و فلان و بهمان …، همان گفته ها در مورد این پست صادق است ، البته یکی ازحضرات در فتوایی گفته اند که برای کل کل و سر به سر گذاشتن دوستان و همکاران منعی ندارد!

———————————————————————————————————–

لنگ نویس :

1- من هم با ارسال چهار SMS به برنامه نود مشت محکمی بر دهان استکبار داخلی زدم 🙂

2- اطلاعات من در Wakoopa هم جالبه در نوع خودش ، یک ویندوزی تمام عیار ،  {فکرش رو بکنین دشمنان من بیان و همین بلایی که من سر ملت آوردم رو سر خودم بیارن ، فکر کنم باید رو سیستم محل کارم یک فروند ابونتو نصب کنم :)}

3- فکر کنم از پست بعدی ، درهر پست یه آهنگ هم بذارم برای دانلود تا هم غافلگیر بشین هم حالش رو ببرین !

4- با عرض معذرت  تاکید می کنیم که در آدرس  Email {پست الکترونیکی، بَرِيد إِلِكْترُونِيّ، electrónico malla، elettronico maglia} از گذاشتن WWW خودداری کنید. من هم در ایامی این کار رو می کردم، یکی بهم توضیح داد روشن شدم.

5-این بحث در مورد معجزه خاموش داره جالب میشه، از دست ندین اگه اهل گوش دادن به کار های داریوش هستین !

6- اون واژه های بند 4 فقط برای تنوعه و احتمال داره از لحاظ دستوری یا معنایی هم غلط باشه، گیر ندین واسه خنده نوشتم 🙂

با سپاس کاوه گیـــــــلانی

زندگی زنجیرانه !

خسته ام از همه ، خسته از دنیا

آسمان بشنو از ، قلب من این صدا

زندگی بیزار از تواَم ، بیزار از این عالم

بیگانه ام با سیمای تو ، دیوانه ی دنیای تو

درهم مشکن زنجیر مرا ، بهتر که شوم رسوا

من که دگر با دست شما ، پنهان شوم از چشم دنیا

135chain_2

دیر زمانی است که همه زنجیر شده ایم شاید خبر نداریم، شاید هم می دانیم و خود را به کوچه همان علی چپول می زنیم، راستش دلم خیلی پر است ولی هر چه باشد قرار است بازی کنیم، و بازی هم یعنی شادی!در دنیای واقعی مدت هاست زنجیر شده ام و فکر هم نمی کنم که به همین راحتی کسی بتواند این زنجیر را پاره کند، در دنیای مجازی هم اگر قرار است به یک نفر فقط زنجیر شوم، آرش را انتخاب می کنم. در بسیاری از موارد فکر کنم با هم اختلاف داشته باشیم ولی همین مسئله باعث می شود که زندگی زنجیرانه تکرار مکررات نشود! فکر کنم او بگوید من بزنم و من بزنم او بگوید! به قول سعدی : پاي در زنجير پيش دوستان /به که با بيگانگان در بوستان

کمی شفاف سازی

در جریان جنگ دیجیتالی با سوژه سعدی بودید و هستید و چیزی که فکر کنم کمی برایتان تعجب بر انگیز بود حمایت من از مهران در گفتگو با آرش بود. راستش مهران را خوب می شناسم و اگر راحت تر بگویم بهتر از آرش . این را قبول دارم که مهران به نوعی به سعدی حمله کرد ولی آرش هم مانند یک دوست علاقه مند به فرهنگ جواب نداد و بیشترین دلیل ناراحتی من آن یاوه گویی بود که خود را خرمگس ماجرا کرده بود! البته هنوز هم با این مسئله مطلق گرایی آرش مخالفم چون ساختن یک بت از سعدی برای پرستش کاری اشتباه است. همه ما مدیون سعدی و امثال سعدی هستیم ولی باید به دیگران هم کمی فرصت بدهیم تا حرفشان را بزنند. بگذریم که این حرف ها فایده ای ندارد، چون نمی خواهم به قیمت یک جر و بحث کودکانه یکی از دوستان خوبم را از دست بدهم.

از طرف من  آرش{پلنگ صورتی} ، نجمه{ملخ}، تورج عاطف{ناخدای شاپرکی} ، صادق {بلاگنوشت}، حدیث{چشم غمگین}، محراب{تاسیان} ، مریم{مریم} ، سروش {صحبت} ، محمد {آجر پاره} ، سحر اخوان{تیلدا سحر} و مایسا {مایسا} دعوت هستند.

و این + + + + +زنجیر شدگان را ببینید!

——————————————————————————–

لنگ نویس:

1- به خاطر لطف یک دوست مجبورم از این به بعد کامنت ها را بعد از تایید نمایش بدم.

2- دلیل اینکه چند پست رو با هم جفت می کنم کمبود وقته ، به هر حال ببخشید.

3- فکر کنم انتظار دعوا داشتید، ببخشید که زدحال زدم 🙂

4- اگه کسی هم دوست داشت زنجیر بشه  و وبلاگ نداره همین جا بنویسه 🙂

5-فکر کنم بچه ها همه رو دعوت کردند.

6- یه بازی پردردسر هم تو فکر من بود که به موقع برای تنوع وبلاگستان رو میکنمش !

7- اون شعر اول هم فکر کنم احتیاج به گفتن نباشه ولی برای یاد آوری می گم که زنده یاد فرهاد خونده.

9- کامنت ها به زودی فیتیله پیچ می شود!

10-یکی از هارد دیسک هام {320 GB} و اطلاعات موجود که آرشیو موسیقی وکارهای صوتیم{ سه عدد پادکست} پوف شد ! دپرس شدم در حد تیم ملی !

با سپاس کاوه گیـــــــــلانی