تولد یک کودک پر دردسر!

به قول مادرم چقدر زود گذشت! بیست و چهار سال پیش بعد از اینکه در یک غافلگیری تصمیم گرفتم پا به این دنیای کذایی بذارم کسی به فکرش نمی رسید که من 11 شب فیلَم یاد هندوستان بکند! من چه می دانستم که پدرم ماشین ندارد و آن وقت شب هم نمی شود تاکسی پیدا کرد! البته می دانستم که خدایی هست تا به کمک یک ماشین کلانتری برای انتقال مادرم به بیمارستان به فریاد پدرم برسد و یک تاکسی را متوقف کند! تقصیر من نبود که موقع به دنیا آمدنم بیشتر از پنج کیلو بودم و پزشکان رای بر این داده بودند که در صورت سزارین یا مادر فوت می کند یا فرزند! راستش می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست، تازه همان روز نزدیگ بود یک چشم من کور بشود! فکرش را بکنید پدر و مادری این همه دردسر بکشند و یک پزشک بعد از سه ماه و در هنگام معاینه رای بر زنده نماندن کودک تا یک هفته دیگر بدهد! هر چند که بعد از بررسی پزشکی که (فکر کنم متخصص بود) تشخیص داده شد که آن کودک پر دردسر کم خونی دارد و فقط همین! پدرم می خواست نامم را «محتشم» بگذارد ولی مادر «میثم» را برگزید، از مادر پرسیدم که چه شد از میثم خوشت آمد؟ گفت روزی داشتم از محل کار بر می گشتم که چشمم به تابلوی یک مکانیکی افتاد، «مکانیکی میثم»! آن زمان اسم میثم مرسوم نبود و به قولی این اسم به دلم نشست … آن گونه که در تاریخ خانواده بیان می شود، من بستنی را بسیار دوست می داشتم و هیچ چیزی را با بستنی عوض نمی کردم، به مادر بسیار وابسته و البته بسیار هم ترسو بودم! خاطره ای که پدر همیشه نقل می کند، در مورد این است که روزی مرا با خود برده بود بیرون، گفت که چهار یا پنج سال بیشتر نداشتم! رفت جلوی مغازه ای پارک کرد تا برای دلبندش (که من باشم) بستنی بخرد و تا خواست از ماشین پیاده شود من دهانم رو باز کرده و شروع کردم به گریه! گفت می خواهم برایت بستنی بخرم! ولی باز هم حالیم نبود و فکر کنم از تنهایی می ترسیدم! خلاصه او رفت تا بستنی بخرد و من هم دهانم را چون … باز کردم و گریه ولی وقتی پدر را با بستنی دیدم اصلا یادم رفت که داشتم گریه می کردم و … البته این خاطره همراه است با بازی زیر پوستی پدر که قیافه آن زمان مرا بازی می کند! از همه جریانات که بگذریم، در کلاس اول ابتدایی به بیماری زردی مبتلا شدم، در همان دوران بود که یک پزشک به مادرم گفت فرزندت «تالاسمی مینور» است و نباید با هم نوع خود ازدواج کند … فکر کنم آن زمان مادرم فکرش را هم نمی کرد روزی پسرش سعی کند با دختری که «تالاسمی مینور» است ازدواج کند! البته به قول یکی از دوستان فتوحات من و دردسر هایی که برای اطرافیان ایجاد کردم اگر بیشتر از بمباران اتمی هیروشیما نباشد کمتر هم نیست! راستش فقط همین را بگویم که :

فکر کنم هر انسانی قبل از مرگ حداقل دو مرحله زندگی دارد، یکی تولد است که خدا رو شکر با آن همه دردسر کوچک و بزرگ من بالاخره متولد شدم و مرحله ی دیگر، آدم شدن است که فکر نمی کنم به این زودی ها آدم شوم!

—————————————————-

لنگ نویس:

1- فکرکنم بزرگترین اشتباه زندگیم را هنوز هم می توانم جبران کنم و به قولی اولین قدم را در راه آدم شدن بردارم!

2- فکر کنم این عکس های قدیمی دیدنشان بد نباشد.

3- شاید چند روزی نباشم ولی مطمئن باشید که برگشتم با پادکست خواهد بود.

4- از همه شما متشکرم 😉

5- راستش می خواستم بیشتر بنویسم و البته شادتر، دردسر ها کمی زیاد شده.

6- کامنت ها را هم سعی می کنم زود به زود جواب بدهم.

با سپاس کاوه گیـــــــــــلانی

کمی درباب این روزها ی من !

چند روزی بود که وردپرس برایم ناز می کرد من هم هرچقدر نازش را می کشیدم به هیچ مسیری مستقیم نمی شد ! به هر حال

اتفاقات زیادی دراین چند روز افتاد، یکی ازمهمترین اتفاقات تلاش های شبانه روزی من برای ضبط یک پادکست بود که تا همین حالا بی نتیجه مانده ، ولی فکر کنم تا چهار شنبه بتوانم یکی از وراجی هایم را منتشر کنم.آب و هوای رشت هم بارانی است و به قولی آسمان بد جور عشق بازی میکند … چند روز پیش در مسیر باشگاه تاکسی نشستم، ساک ورزشی من به دلیل وجود لباس جودو کمی بوی عرق می دهد، دلیلش هم این است که نمیشود هر جلسه شستش و باید بماند تا عرقش خشک شود. در تاکسی که نشتم، زنی هم سن و سال مادرم نشست کنارم، در ترافیک بودیم که حاج خانم هی می گفت پیف ، پوف ، پاف ! چند باری محل نکردم ولی دیدم که حاج خانم وا نمی دهد!

گفتم : حاج خانم چیه ؟ بو میده ؟ بوی تریاک نیست که ! بوی عرق کشمش هم نیست ! بوی لباس تمرینه ! هی میگی پیف پوف !

گفت: پسرم چرا ناراحت میشی خوب ؟!

گفتم : خوب ناراحتی هم داره دیگه ، انگار که یه معتاد کنارت نشسته!

گفت : ببخشید ! {البته منظورش این بود که بچه خفه شو دیگه}

گفتم: شما ببخشید که لباس بو میده ولی کاریش نمیشه کرد! { دو مسافر دیگر و راننده خر کیف شده بودند}

شفاف سازی : لباس جودو کمی که نه خیلی ضخیم است و شستنش هم به همین راحتی نیست ، در ضمن اگر هم شسته بشود خشک شدنش دیگر با خداست!

در ادامه مسیر داشتم به این فکر میکردم که خداوند کمی درک به امثال این خانم عطا کند، راستش نمی دانم یک ورزشکار با بوی عرق بهتر است یا یک معتاد با بوی یک عطر آنچنانی !

شعر گفتن هم فعلا بلد نیستم، ترانه ای را در دوران نوجوانی شنیده بودم که محمد خان اصفهانی خوانده بود، فکر کنم زبان حال دیروز و امروز و فردایم باشد!

از تـو و فــاصله بـا تــــو
از تـو بـا حضـوری دلتنگ

تنها مونده بغضی سنگيـن
کـه تو سينه ميـزنه چنگ

ايــن غــم پنهونــی مـن
تـو نـدونستی چه تلـخـه

اين تو خود شکستن مـن
تـو نـدونستی چـه سخته

کاشکــی بـودی تـا ببينی
لحظه هام بی تو ميميرن

واســه بـــا تــو نبــودن
انتقــام ازمـن ميگيرن

حـالا همصـدا بـا يـــادت
شعــر مــونـدن ميخونم

ميــدونــم که نـاگزيــری
امـا منتظــر مـيمــونــم

—————————————————–

لنگ نویس:

1- نمی دونم چرا گودرم قاط زده! به خاطر همین خبری از هیچ وبلاگی ندارم، تنبل کرده من رو،از همه از طرف خودم و این گودر بی نزاکت معذرت می خوام !

2- سوژه پادکست رو بالاخره پیدا کردم فکر کنم برای شروع چیز خوبی از آب دربیاد، اسمش هم سونامی کره ای در باب بررسی کوچولو موچولوی خودم از سریال های کره ای پخش شده از صدا و سیماست ! بحث اصلی رو می ذارم تا روز انتشار!

3- پستی که درمورد ترین های وبلاگم هم قول داده بودم تا هفته دیگر منتشر میکنم.

4- همیشه در نا امیدی بسی امید است!

5- خدایا این جانور اسم خود را ایرانی گذاشته، تو خود لالش کن!{ البته اگر سر به نیستش کردی که خیلی دمت گرم می شود}

6- همه چیز خانم دیده بودیم جز امام جمعه زن!

با سپاس کاوه گیــــــلانی

انواع قایق های ماهیگیری گیلان

این روزها در سواحل دریای خزر شور و غوغایی برپاست، ماهیگیران زحمتش به دریا زدند تا روزی خود را از دل آن  بجویند … اگر به صورت رسمی بیان کنم از 24 مهر ما صید پره آغاز شده است.اصلی ترین وسیله ماهیگیران ، قایق هایشان است که نسبت به نوع کار متفاوتند، در این مقاله که از مجموعه مقالات گیلان نامه برگرفته شده، سعی کرده ام که یادی از تاریخ کرجی سازی در گیلان زمین کرده باشم و به نوعی با انواع این وسیله نقلیه آشنایتان کنم…

اوشقون

اوشقون تقریباً همانند کشتی در ابعاد کوچکتر بوده و ظرفیت بارگیری زیادی داشته است. با بررسی و تحقیقی که انجام گرفته مشخص شد طول آن حدود 50 متر و عرض 14 متر و ارتفاع 7 متر می شده. استخوان بندی آن بنام «پا» از چوب هایی به قطر 30×20 سانتی متر و حمال «چوبی که در طول اوشقون در کف و وسط آن قرار می دادند» به قطر 50×50 یا 60 ×60 سانتی متر بود. مرکب از 6 قطعه چهار تراش هر یک 7 تا 5/7 متر که سر هم قفل می کردند. بدنه اشقون نیز از تخته نراد به قطر 10 سانتی متر بود. زیر سازی اوشقون را به صورت تخم مرغی می ساختند تا در مقابل امواج دریا مقاوم باشد.

انواع کرجی ها

1-کرجی ترکمنی تقریباً شبیه اشقون ولی کوچکتر از آن بوده و ظرفیت بارگیری زیادی داشته است. حدود 25 تا 30 متر درازای آنها بود و در نواحی ترکمان صحرا ساخته می شد.

2-کرجی های حمل و نقل، معروف به «بندرکرجی» که با بادبان و پارو حرکت می کردند و حدود 17-18 متر طول و 3 تا 5/3 متر عرض و 50/1 متر ارتفاع داشت که دارای یک «لوسمان» (فرمانده و سکان بان)، آشپز و چهار کارگر «پاروچی» بوده و گنجایش بارگیری آن زیاد بوده است.

3-پره کرجی، مخصوص حمل و ریختن «پره» (تور بزرگ ماهیگیری) در ساحل می باشد و ابعاد آن در گذشته و حال متغیر بوده زیرا تورهاییکه در گذشته استفاده می شد کوتاهتر و کم عرض تر از حال بوده است.این نوع کرجی ها در گذشته 20/14 متر طول، 05/2 متر عرض و یک متر ارتفاع داشته اند. کرجی های فعلی بین 15 تا 16 متر طول، 20/2 متر عرض و 110 سانتی متر ارتفاع دارند که البته بنا به سفارش ها نیز این ابعاد کمی متغییر می نماید. در این کرجی ها 12 پاروکش، یک نفر راهنما در نوک جلو و یک نفر لوسمان کار می کنند.(اگر یک «پره کرجی» با مشخصات فوق از چوب نراد روسی ساخته شود در سال 1367 خورشیدی بیش از 600 هزار تومان هزینه دارد.)توضیح اینکه هم اکنون تعدادی کرجی های پره کش فایبرگلاس در صیدگاه ها مشغول بکارند.

4-کرجی های مسافربری، که معمولاً بین انزلی و پیربازار حرکت می کردند که با گذشت زمان در ابعاد تغییراتی پیدا کرده اند زیرا سابقاً آب مرداب عمق بیشتری داشت و کرجی ها نیز بزرگ تر بودند ولی از زمانی که سطح آب مرداب پایین رفته عمق آب کمتر شده کرجی ها را کوچکتر می ساختند.نوع قدیمی تر آن دارای طول 12 متر، عرض 50/2 متر و ارتفاع 1 متر بود که بعداً با طول 9 متر، عرض 50/1 متر و ارتفاع 75 سانتی متر ساخته می شد که بین 6 تا 8 نفر پاروکش داشته تا بتواند سریعاً مسافران را به مقصد برساند.(این کرجی ها در حین عبور از رودخانه ها و مرداب وقتی باد موافق می وزید بادبان های سفید را بالا می کشیدند و در سطح مرداب همچون قویی زیبا در حرکت بودند و وقتی کرجی ها از پیربازار روگا (رودخانه پیربازار) باد موافق نداشتند تعداد 3 تا 5 نفر از کارگران از آنها پیاده شده در ساحل رودخانه عمل «زبیلاکشی» را انجام می دادند به این شرح که طنابی را به نوک دکل کرجی ها می بستند و سر دیگر طناب را چند نفر به دوش می کشیدند و لوسمان در انتهای قایق با پارو سکان می گرفت و هدایت کرجی را به عهده داشت تا موازی با ساحل رودخانه حرکت نماید.

5-مالا کرجی، اینگونه کرجی ها در حال حاضر به چشم نمی خورند زیرا جای آنها را قایق های موتوری گرفته است. مالا کرجی مخصوص صیادانی بود که در دریا و در چند کیلومتری ساحل دام هایشان را روی لنگر می گذاشتند و برای مراقبت از دام ها، مخصوصاً ناچار بودند در مقابل کولاک در کنار دام هایشان دو تا سه روز توقف نمایند و کشیک دهند.در آن زمان تعداد اینگونه کرجی ها بسیار بود. این ماهیگیران بیباک تقریباً نیمی از کرجی خود را به صورت زیستگاهی به نام «گاژآمه» یا «گاجامه» در می آوردند. برای این کار تعدادی ترکه های راست و شاخه های جوان درخت را در طرفین لبه کرجی به صورت کمانی فرم داده به فاصله کم از یکدیگر قرار می دادند و روی آنرا نیز بطور عمودی از همان ترکه ها نهاده می بستند. آنگاه روی آنرا با حصیر بطرز مخصوص و محکم با طناب می بستند به طوری که باران در آن نفوذ نمی کرد ضمناً یک ورقه حلب از زیر سقف آن می گذراندند تا چراغی که در آنجا روشن می نمایند سقف را نسوزاند.به طور کلی به صورت نیم کره ای در می آمد که قسمت عقب آن تا کف کرجی پوشیده بود و قسمت جلو که تقریباً وسط قایق می شد باز بوده دری نیز از حصیر برای آن می گذاشتند بنام «فرگان» که از هر حیث اطاقک را تکمیل می کرد. منقلی داشتند از گل پخته و سفالی که بیشتر ساخت خمیران یکی از روستا های اطراف مرداب بوده که سه گوش و تخت ساخته می شد و ارتفاعش چند سانتی متر بیشتر نبود تا بتواند در مقابل حرکت قایق مقاوم باشد. در سه گوش منقل سه برآمدگی وجود داشت که دیگ ها روی آن قرار می گرفت. صیادان وسایل لازم را برای زیست چند روزه ی خود می بردند، همانجا می پختند و همانجا می خوردند.در این کرجی ها 3 تا 5 نفر زندگی می کردند و البته به نوبیت یک نفر نگهبانی می داد تا موقع طوفان بتوانند دام ها را برچینند و خود را به ساحل برسانند اما چه بسا بسیاری به آرزوی ساحل به زیر رفته اجسادشان هرگز به ساحل نرسید.در هر حال طول این کرجی ها 8 تا 9 متر، عرض 40/1 متر و ارتفاع 70 سانتی متر بوده است.

6-لاکامه، از کرجی های قدیمی بوده که هم اکنون نامش نیز کمتر به گوش ها می خورد. البته این کرجی ها همانند کرجی های معمولی نبوده بلکه از آن برای حمل بار و یا وسیله ای برای تخلیه کالا در مسافرت های کوتاه استفاده می شد. از این رو تقریباً پهنای زیادتری داشته است. طول این کرجی ها حدود 12 متر، پهنایش 50/2 تا 80/2 متر و ارتفاعش کوتاهتر از قاعده معمول یعنی حدود 1 متر بوده است.

7-لتکا، قایق های صیادی که در کانال صید می کردند و یا به حمل مسافر بین انزلی و غازیان می پرداختند و هم اکنون نیز چنین قایق هایی فراوان در کانال انزلی و رودخانه های منتهی به مرداب به چشم می خورند. طول آنها 6 تا 50/6 متر، عرض 10/1 متر و ارتفاع 55 سانتی متر است. این قایق ها اگر برای ماهی گیری استفاده شود 2 نفر سر نشین دارد که 1 نفر پاروکش و نفر دیگر که تور می اندازد و یا هر دو نفر پارو می کشند. اگر قایق برای حمل مسافر باشد فقط یک نفر پاروکش دارد. در گذشته های نه چندان دور در محل نشستنگاه مسافر تشک های زیبا و سایه بان می گذاشتند. امروزه دیگر از این لتکا های زیبا نشانی نیست و همه تبدیل به قایق موتوری شده اند.

8-قایق های موتوری، از حدود سال 1350 خورشیدی به تدریج در انزلی رایج شد. ابتدا با آن به صید بیرحمانه پرندگان دریایی می پرداختند ولی خیلی زود از این قایق ها در صید ماهی هم استفاده نمودند.برای اینکه به این قایق ها موتور بسته شود پاشنه آنرا راست درست می کنند و هر قایق را نیز به قدرت نیروی موتور آن سفارش می دهند و قایق ها نیز ابعاد شان نسبت به قدرت موتور ها فرق می کند.

—————————————————

لنگ نویس:

1- آن گاجمه که در بالا گفته شد در شکار مرغابی هم استفاده می شود، در اصل گاجمه بخشی از قایق است یا بهتر بگویم اتاقی است که بر روی قایق می سازند!

2- باز هم از دوستانی که در سالگرد تولد لابدان تبریک گفتند سپاسگذارم، باشد که بتوانیم جبران کنیم.

3- کمی دردسر های کاری زیاد شده، ببخشید که دیر به دیر می نویسم. منتظر یک پست ویژه باشید، در باب اتفاقات تولد خودم!

4- منبع مطلب را هم قبلا معرفی کردم، برگرفته شده از کتاب گیلان نامه (مجموعه مقالات گیلان شناسی) جلد سوم ب، نویسنده مقاله کرجی و کرجی سازان در انزلی نوشته عزیز طویلی .

5- دررابطه با گیلان در همین وبلاگ منتشر شده بود،  ذوق تغذیه در گیلان

6- این پست هم تقدیم می کنم به همه دریایی ها و دریادل های دوست داشتنی

با سپاس کاوه گیــــــلانی