معشوقه بازی عرفانی، یک شب در کنسرت همای (بخش اول)

بعد ازمدت ها فرصتی یافت می شد برای تعویض روحیه و به نوعی عشق و حالی در جمع رندان موسیقی سنتی! از قبل نوید این مسئله را داده بودم که پرواز همای جوان تازه فرنگ دیده گیلک در شهر باران (رشت) کنسرت خواهد داشت! پس برای اینکه در حس حال کنسرت قرار بگیرید و باز هم به قولی همپیاله ما شوید در ادامه با من باشید!

از چند هفته قبل به مدد یکی از بچه های گل گلاب (حاج مسعود خراباتی) موفق به تهیه بلیط کنسرت برای آخرین شب شدیم به قراری هر بلیط 6000 تومان و از آنجایی که من در همه جا، حتی جهنم هم به تنهایی حضور پیدا نمی کنم، عده ای از دوستان اهل ذوق و هنر را خبر کرده تا در این شب فرخنده و میمون با ما باشند تا دمی با هم در باب می و میگساری به همراه پرواز سخن رانده و به قولی معشوقه بازی عرفانی کنیم! (خداوند افکار منحرف و مسموم را از ذهنتان پاک نماید).

داشتم سخن می راندم! به حول و قوه الهی و یاری امام زمان موفق شدیم که 9 فقره بلیط ازبازار سفید تهیه کرده و به دست دوستان برسانیم. در این میان یک فقره بلیط مازاد بر نیاز بود پس تصمیم گرفته که بلیط فوق را به شخصی نیازمند هدیه (البته در ازای دریافت وجه) کنیم، نکته جالب این بلیط تنها مانده ای بود که به هرکس که ما تلگراف می زدیم از ما دو بلیط طلب می کرد و ما نیز خود مانده بودیم که چه کنیم! در همین میان هم خود بلیط که از این مسئله خسته شده بود نوای من ماندم تنهای تنها را سر داد و … ما هم گفتیم بماند تا شب کنسرت شاید فرجی نائل شد!

روزها گذشت و حادثه ها آمد و ما هم انتظار فرج از نیمه مرداد کشیدیم! روز یکشنبه که مصادف بود با یک تعطیلی رسمی بهترین فرصت برای لذت بردن از یک کنسرت موسیقی بود، ازصبح من مشغول هماهنگ کردن دوستان بودم، هرکس که نمی دانست فکر می کرد که قرار است ما کنسرت را اجرا کنیم! بعد از هماهنگی های طاقت فرسا قرار بر این شد که ما راس ساعت 7:30 در میدان شهرداری جنب کتابفروشی طاعتی (میعادگاه عاشقان) یکدیگر را ملاقات کرده و رهسپار کنسرت شویم.

ساعت 7:30 بود (حالا پنج دقیقه بالا و پایین) رسیدم و دوست عزیزم فرزاد را مشاهده کردم که همچون لبو سرخ شده و از گرما حال حرف زدن ر ندارد، خبری از باقیمانده گروه نبود! در همین حال که مشغول گفتگو بودیم مسعود (مسئول تدارکات گروه و همان حاج مسعود خراباتی) آمد و کم کم بقیه هم آمدند ولی خبری از اهوز (نام یکی از سرداران دوره اشکانی بوده گویا، این اهوز خان پدرش زمان آریا مهری رییس فرهنگ رشت یا گیلان بوده، دلیل انتخاب این نام هم همین بوده، بگذریم…)

خلاصه نیامد که نیامد! ما که تعدادمان کمی زیاد شده بود کمی جلب توجه هم می کرد، االبت دوستانی که ساکن رشت هستند می دانند که این منطقه، محدوده توقف ممنوع است! البته برای عابران! در همین حال که من و فرزاد مشغول ربط دادن انرژی هسته ای به کیفیت پخت نان بودیم، اهوز خان از لاهیجان رسید به جمع یاران!

راستش در بین جمع ما تنها کسی که سررشته ای از موسیقی داشت همین اهوز بود که شاگرد کامکار ها بود و ساز تخصصی اش هم سنتور…

آن یک بلیط تنها را هم تلفنی شوهرش دادم به برادر یکی از دوستان که قرار شد بیاید محل کنسرت و آنجا ببیند و بگیرد و برود…

قدم زنان درحال رفتن بودیم و صحبت می کردیم و البته از گرمای هوا هم از خود گلایه سر می دادیم!

به محل کنسرت که رسیدیم (حوزه هنری ارشاد) من رفتم تا مزدک (همان برادر دوستم) را پیدا کنم و اهوز هم رفت تا آب معدنی تهیه کند وبقیه یاران هم رفتند تا جایی خوب غصب کنند!

خلاصه سرتان را درد نیاورم بعد از بالا و پایین بسیار ما بلیط اضافه را به همان قیمت 6000 تومان فروخیتم در جلوی بازار سیاهی که راه افتاده بود و رفتیم!

دیدیم به به! چه خبر است! شانس آوردیم که کنسرت سنتی است و گرنه … انگار که در ایالتی دیگر بودیم چه قیافه هایی به به! چه دختر و پسر هایی! به به! ما همچون مسعود شصتچی بی اختیار به به می گفتیم و می رفتیم! یاران را پیدا کردیم در همان لحظه اول اهوز گفت: این چه زاویه ایه نشستین شما؟

بعد از بالا و پایین بسیار با اینکه جای خالی نمانده بود در باغ مذبور (کنسرت در فضای باز بود) اهوز و حامد مکانی را به قول خودشان با زاویه دید مطلوب پیدا کردند!

نکته ای که داشت یادم می رفت این بود که روی بلیط ها نوشته شده بود، از آوردن دوربین، موبایل، بچه زیر ده سال و … خودداری کنید!

رفتیم و نشستیم و ولی یک صندلی کم بود، پس یک فروند صندلی را جابه جا کردیم! در همین حال چشمتان روز بد نبیند مامورین امنیتی ما را احاطه کردند! در دلم گفتم: زرت ، چه سرعت عملی!

جوانی خوش بر رو آمد جلو و گفت: آقا اون صندلی رو بذار سر جاش!

جوانی دیگر آمد گفت: ثندلی رو بذار سر جاش!

جوانی دیگری هم آمد و گفت: سندلی را بذار سر جاش!

خلاصه آنها می گفتند و ما حرفشان را هیچ چیز خودمان حساب نمی کردیم! تا اینکه دیدم تمام جمعیت دارند ما را می نگرند! (باز هم توی دلم گفتم به به)

فرزاد در یک عملیات انتحاری گفت من می روم و در گوشه ای می نشینم چیز لق همه شما! پس با یک حرکت مدبرانه (از همان حرکت های محمود احمدی نژادی) ختم به خیر شد …

ادامه دارد …

————————————————-

لنگ نویس:

1- به دلیل اینکه نمی خواستم خسته بشین دو بخشش کردم!

2- جای همه خالی بود!

با سپاس کاوه گیـــــلانی از نوع جوگیر موسیقی سنتی شده!

20 پاسخ

  1. سلام
    خیلی دوست داشتم که من هم بیام اما نشد که بشه ولی خیلی خوشحالم که کنسرت به هم نخورد و به شما هم خوش گذشت.
    سلامت و پیروز باشی.
    سلام
    قربونت…

  2. سلام
    توبه می شکنم …
    پسر عجب با حال بود …
    واقعا گل گفتی «معشوقه بازی عرفانی» بود.
    دوست داریم داش کاوه
    سپاس و شاد زیی
    ما هم دوست داریم داش مهران

  3. بد نگذره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به به….!!!!!!!!!!!!!!!!
    حسود هرگز نیاسود !

  4. دفعه ی بعد بلیط اضافی داشتی ، خودما خبر کن ، بورکینوفاسو هم باشه خودما می رسونم ❗
    به روی چشم 😉

  5. سلام
    کشته سانسور کردن جمله هاتم 🙂
    چند عکس یواشکی هم میگرفتی، ما می دیدیم 🙂
    ممنون
    تو که فهمیدی من چی می گفتم 😉
    عکس گرفتن هم داستانی داشت! صبر کن تا بخش دوم!

  6. خوش به حالت
    از اینکه نتونستم به کنسرت همشریم برم واقعا دپرسم
    ولی به قول دوستان خدا رو شکر به هم نخورد و لااقل شما رفتید که حالا برامون تعریف کنید .
    راستی گیلکی هم خوند؟
    چهارشنبه هم برنامه داره !
    آره خونده، صبر کن توی بخش دوم کاملا توضیح میدم، فعلا باد کامنت ها رو جواب بدم و تا تموم نشده این کار نمی ذارم قسمت دوم رو

  7. چه حس و ذوقي داري..خوش به حالت
    شوخی می فرمایید ! 😉

  8. سلام
    خوبي؟
    من هنوز نخوندم !
    شاد شاد
    علیکم سلام 😉

  9. هميشه كه عكس هم مي گرفتي چرا نگرفتي؟؟
    اهان به نوشته هاي رو بليط گوش كرده بودي!!!
    مگه نه؟!…
    جالب نوشته بودي لذت برديم
    مگه میشه کاوه عکس نگیره ؟ صبر کن تا بخش دومش !

  10. زرنگ شدي كامنتها رو جواب ميدي
    خوش ميگذروني و كنسرت ميرِِِِي
    داشتم شعر مي سرودما بقيه اش نيومد D:
    جواب ندم چیکار کنم ؟ D:
    ما اینیم دیگه 😉

  11. سلام. خدمتت عارض شوم که رشت را دوست میدارم بسیار چون شوهرخواهرم رشتیست و خواهرم چهار سال رشت زندگی می کرد و این جاهایی را که می گویی بلدم! نکته ی جالبی که در مورد برگذاری کنسرتها در شهرستانها هست اینست که غیر از شیراز تنها جایی که اهل موسیقی کنسرت برگزار میکنند (یعنی مرتبن!) رشت است و بس. تازه بلیت کنسرت از تهران خیلی هم ارزان تر است. کنسرت پورناظریها و گروه دستان که هفته ی قبل بود بلیتش 40 تومان بود!!
    خوشحالم که با تو آشنا شدم 😉
    اگه بخش دوم رو دنبال کنی بهت می گم چرا اینجا مرتبن کنسرت برگزار می کنن 😉
    البته ما اینجا سالن نداریم که با سالن ها تهران مقایسه کرد، مطمئنن اگه اینجا هم یه سالن درسن حسابی بزنن باید تو خواب بلیط 6000 تومانی ببنیم !

  12. کنسرت قوف العاده بود اما حیف نشد که بشه …
    چی نشد که بشه ؟

  13. اين گجموئه عجيب قاطي كرده…. ما نخواستيم بياد بگه آشتي.. فقط در گوشش بگو رفتارش خنده داره !
    رضا از دست شیطنت های تو

  14. جای من حسابی خالی بودا…
    اگه یه بلیط دیگه هم داشتی میومدم… یکی از وبلاگنویسای باحال پیشم بود…
    خلاصه حیف شد دیگه…
    قسمت نشد دیگه

  15. […] قسمت اول از چگونه راه یافتنمان به جمع خراباتی ها و معشوقه باز ها […]

  16. یا حق
    به دنبال ترانه های همای بودم که با سایتت آشنا شدم….
    با توجه به لوگو هایی که قرار دادی (قلندران سینه سرخ : کوچک و چه ) فکر می کنم خیلی با هم عقاید مشترک داریم (با هم Match یم )…
    یا علی مدد
    خوشحالم که عقاید مشترک داریم 😉

  17. سلام علکم.خوفی؟ خیلی باحالی داداش
    مخلصیم 🙂

  18. راستی چشاتو درویش کن جیگر لطفا البته
    :)) ، چشم

  19. کنسرت بعدی همای کجاست لطفا یک نفر من را 09122843310راهنمایی کند لطفا

  20. همای تالش است نه گیلگ! محض اطلاع لطفا اطلاعات درست در اختیار مخاطب قرار دهید

بیان دیدگاه