معشوقه بازی عرفانی، یک شب در کنسرت همای (بخش دوم)

در قسمت اول از چگونه راه یافتنمان به جمع خراباتی ها و معشوقه باز ها سخن راندیم و نیز گفتیم که چگونه اهوز خان زاویه ای مناسب برای دیدن و لذت بردن از موسیقی فاخر برگزید! بروید خودتان بخوانید که باز هم می زنم به جاده خاکی!

نشستیم و مشغول شدیم به پراندن تکه های خیس و خشک به مامورین امنیتی و البته انتظار فرج همای را هم می کشیدیم. تا اینکه یکی از مسئولین برگزار کننده کنسرت را با شب شعر اشتباه گرفته و … بعد از وراجی های معمول همای و مستان هم به سمت سن به پرواز در آمدند، یادم رفت که بگویم سن در این کنسرت چه بود ؟

کتامی بود که همه حاضرین را یاد خانه های روستایی می انداخت…گمج را در گرک گذاشته بودند…{گرک و گمج چیست در آینده توضیح می دهم} تنها ساز موجود کوزه های معروف همای بود و دیگر هیچ…

گروه آمد و به قولی من باغ را ترکاندم! شاید باورتان نشود ولی بقدری صدای دست زدن بنده حقیر زیاد بود که پیرزنی که در جوار من نشسته بود از اول تا آخر کنسرت مات و مبهوت دست زدن های من شده بود! اهوز هم گفت برو پیشنهاد بده به عنوان مشوق گروه در تور ها تو را هم ببرند تا تشویقشان کنی !

از نوارندگان همیشگی گروه فکر کنم فقط نوازنده دف و دایره را در کنسرت های قبلی دیده بودم!

خرقه ای که گروه پوشیده بود همانی بود که در تور آمریکا به تن کرده بودند و به نوعی بوی غربت هم میداد، البته باید اهل دل باشی تا هر بویی را بتوانی  استشمام کنی !

گروه شروع کرد به ور رفتن و کوک کردن مجدد ساز ها در هوای دوست داشتنی رشت! رطوبت که فکر کنم از صد هم گذشته بود دمای هوا هم اگر گرمتر از جهنم نبود خنک تر هم نبود ! البته به خاطر آب و هوا نبود! دلیلش حرارت عشق زوج های جوانی بود که از اول تا آخر کنسرت دست در گردن و … داشتند و استقفرالله معشوقه بازی {البته عرفانی بود} واقعی را آنها می کردند! نمونه بارز دختر و پسری بودند که در جلوی ما نشسته بودند و دخترک انگار که پرستار اتاق عمل بود و پسر هم دکتر جراح ، دخترک زرت و زورت عرق را از پیشانی پسرک پاک می کرد! راستی اگر آن بلیط تک مانده هم صاحبش می آمد شاید من هم شده بودم سوژه پشت سری هایم !

صدای ناهمگون سازها هم در نوع خود یک سمفونی بود که صدای سنگ را هم به هوا می برد چه برسد من ، تو و که با هم شدیم ما !

در این وسط نمی دانم همای چرا بام بوم  بر آن کوزه ها می کوبید، شاید او هم باید کوزه هایش را کوک می کرد!

تبریکات همای که شروع شد ، دیدم که ای دل غافل ! صدایش گرفته ! در دل می گفتم خداکند که بتواند اجرای خوبی داشته باشد…بعد از عذر خواهی درمورد راه ندادن کودکان زیر ده سال و بقیه ماجرا ها اجرای اولین آهنگ شروع شد… دیوانه داشتم می شدم ، یاد اولین باری افتادم که دلبسته کارهای همای و مستان شده بودم، فکرش را هم نمی کردم که روزی بتوانم کنسرتش را از نزدیک ببینم. گویی در آسمان ها سیر می کردم، همچون عشقی مست زیر لب می خواندم و به نوعی از ته دل سبک می شدم، حسی بود غیر قابل توصیف بعد از پایان اولین قطعه تکنوازی تار آغاز شد در همین حال که باز هم من جوگیر شده بودم و به نوعی نخورده مست بودو صدای دالام دولم در حوزه تمرکزم را به هم ریخت و تا جایی که نزدیک بود بلند شوم و بروم در را باز کنم و ضارب در را تا شکم دارد بزنم ولی در همان لحظه فهمیدم دخترکانی هستند گستاخ که با تاخیر خود عشقبازی عارفانه ما را تکه و پاره کرده بودند. در بخش اول هفت یا هشت کار متفاوت را شاهد بودیم، شاید شاهکار بخش اول ملاقات با دوزخیان بود که من خود شیفته این آهنگم…یادم رفت بگویم که تمامی کارها بر پایه تار بود و به نوعی نوازنده تار گروه را هدایت می کرد. عود و رباب و دف هم که صفایی خاص داشتند… گفتگوی دف تمبک هم جالب بود در بخش اول. البته نکته جالب تر سوتی های ناشنوندگان این نوع موسیقی بود که در هر مکث کوتاه نوازنده ها فکر می کردن که کار به پایان رسیده و همچون جان کندی به تشویق های پایانی می پرداختند. راستش اهوز نظرات کارشناسی خیلی زیادی در بین کار ها می داد که برای من بسیار جالب بود که در عین بیسوادی موسیقیایی داشتم زبان واقعی ساز ها را می فهمیدم، یکی از دلایل دعوت اهوز هم همین بود که برایم نقش مترجم و کارشناس را بازی کند. آخرین آهنگ بخش اول که باعث به وجد آمدن همه حاضرین شده بود سرزمین بیکران بود که با حسی خاص از سوی گروه اجرا شد… هر چقدر بگویم که عشق بازی بود شاید باورتان نشود ولی من در اوج آسمان ها بودم و تا به حال این چنین حسی زیبا را تجربه نکرده بودم… در گذشته تکنوازی استاد کیانی و استاد داریوش طلایی را دیده بودم ولی همنوازی چیز دیگری بود.

بخش اول که به پایان رسید خیل عظیم جمعیت به سمت دست به آب حرکت کردند و صفی تشکیل شد به عظمت صف بنزین در اولین ساعات سهمیه بندی ! البته احوال پرسی آشنایان هم جالب بود به نحوی که داد میزد : هوی مرا ببین که از موسیقی سنتی سر در می آورم و از این مدل ژست ها !

البته من نگاهم به دخترکانی بود که در همان اول باعث سبز شدن شاخ در زبانم شده بودند!{از شدت تعجب} آخر مانده بودم که اگر این بانوان گرامی کنسرت یک جوجه قرطی همچون رضا یا یا چه می دانم افشین همین مدل جک جانور ها می خواستند بروند با خود چه می کردند! هر چند به هم ربطی ندارد ولی آرایش هم حد اندازه ای داشت ، دخترکی را دیدم که همچون دخترکان طرفدار گروه های متال یا بلک متال مشاطه کرده بود{ البته پیاز داغش را برای گرم شدن نوشته زیاد کردم} بگذریم که جوانان سست عنصری مثل من هم بدمان نمی آمد که فکر کنیم در یک مملکت فرنگی سر می کنیم، بماند که چند آشنا هم به پست ما خورد و گویا از دیدن من در آنجا آنها هم زبانشان شاخ در آورده بود!

رفتیم به منزلگاهی که در آنجا تمرکیده بودیم و آماده شدیم تا بخش دوم شروع شود. و همان داستان بخش اول شروع شد ، آن مردک آمد و گفت و گفت تا گوشمان کف آورد…شکوه ای کرد از کسانی که صندلی ها را جابه جا کردند و از کسوف شب گذشته نالید و خلاصه همای بال خود را گشود و …

دربخش دوم فکر کنم دو اهنگ اول به زبان شیرین پارسی بود البته تصنیف پرترفدار توبه ها را بشکنیم هم اجرا شد تا رسید به تک نوازی عود و البته رباب هم تکنوازی داشت که تمامی تکنوازی ها با چکامه خوانی هم همراه بود که آن هم لذت خاص خود را داشت…

نوبتی هم اگر بود باید گیلکی می خواند و خواند… با بمانی شروع کرد، بمانی نام بانویی گیلک است که دست بر قضا این بانو مادربزرگ همای هم هست {این همشهری در مورد این ترانه توضیحاتی مختصر داده که من در اولین مطلبم در مورد موسیقی تکمیلش می کنم}فکر کنم بعد از بمانی تکنوازی عود بود و سپس بتیل بتیل به تالشی خوانده شد{ یعنی بدو بدو} که همراه بود با دست افشانی حاضرین و در کل فضایی شاد در بین حاضرین حاکم شده بود و همه نخورده مست بودند…

کمانچه هم بعد از این ترانه به تکنوازی پرداخت ، به قول اهوز جو استاد کلهر بد جور بر نوازنده کمانچه حکم فرما شده بود، درهمین حال ناگهان همای تکه شعری گیلکی را خواند {می پیشی بوشو دار سر ، مردم دیوار سر و …} گربه من رفت روی دیوار و روی دیوار مردم و … که از آن تکه های فلبداهه کنسرت ها بود که با تشویق و خنده خود همای و حاضرین همراه بود چون این تکه شعر داستانی دارد و به صورت گوناگون در بین نسل ها مختلف در جریان بوده…

آخرین کار هم مشت گول مار بود که بسیار جذاب و شنیدنی بود… راستش فکر کنم نه تنها من و همه حضار بلکه همسایه ها هم دوست داشتند که کنسرت تمام نشود، به ساعت که نگرستم دیدم نزیدک دوازده شب شده، راستی یادم رفت بگویم که جای نقاره دربین اجراهای گیلیکی بسیار خالی بود…چیزی دیگر هم که یادم رفته بود دخترکی بود که از بالای آپارتمان همجوار حوزه تا پایان کنسرت را مجانی شنیده بود و البته به سختی می توانست گروه را ببیند!

در کل و در جزء جای همه خالی بود، در هنگام برگشت من و اهوز داشتیم در مورد کنسرت حرف می زدیم و تقریبا همگی به این نتیجه رسیدیم که برای تنوع و فرار از مکررات زندگی در ایران دو مکان باعث تعویض روحیه و ایرانی ها می شود، اولی ورزشگاه است که می توانی تا دلت می خواهد فریاد بزنی و دیگری هم این چنین کنسرت هایی است که باعث می شود روح هم فریاد بزند!

—————————————————–

لنگ نویس:

1- رویه وبلاگ نویسی رو می خوام عوض کنم، نظرتون در مورد نوشتار دو پست اخیر چیه ؟

2- عکس هم گرفتم ولی به دلیل نور کم فضا زیاد جالب نبود ، ببخشید به بزرگی خودتون.

3- به قول همای: نمی خواهم در این عالم بمانم… بیا از این تن آلوده و غمگین رهایم کن…

4- از همین جا اعلام می کنم که دیگر به هیچ وجه وارد درگیری های بیخود وبلاگستان فارسی نمی شوم!

5- پیشنهاد می کنم اولین مطلبم را در مورد همای هم بخوانید!

6- از اعدام رضا حجازی ، خیلی ناراحت شدم…

با سپاس کاوه گیـــــلانی

23 پاسخ

  1. خیلی دوست داشتم به این کنسرت برم اما متاسفانه در روزهای اجرای کنسرت در رشت نبودم. حالا که 2 تا پستت رو در این مورد خوندم داغم تازه شد و حسرتم بیشتر از قبل.
    فرصت بسیاره، مطمئنا دوباره میاد، امسال کرمان هم کنسرت داره، یه بار دیدی سر از کرمان در آوردی 😉

  2. خوب همه رو بيان كردي بازم لذت برديم
    مغسی

  3. با پست » حرف آخر » کار وبلاگ نویسی ما هم به پایان رسید …
    وقت نشد خیلی با هم آشنا بشیم ولی …

  4. سلام
    میشه عکسای کنسرت رو بذارین؟اگه کیفیتش بده تو رو خدا خجالت نکشین ما به بزرگی خودمون می بخشیم!!!
    نوشتار دو پست اخیر عالی بود….همین رویه رو ادامه بدین عالی میشه.خداییش من یکی که کلی خندیدم.انقدر برام جالب بود که رفتم پست قبلی رو هم خوندم.خدایی تو اون کنسرت چیزی نبوده که از قلم ننداخته باشیا…آخه تو اون اوضاع اون دختره که مجانی کنسرت می دید رو چه طوری دیدی؟
    نمیشه گذاشت ، چون خیلی بد کیفیته، از بابت تعریف هم ممنون… خوشحالم که موفق شدم ترغیبتون کنم به خوندن و اما اون خانم بالای آپارتمان هم که دیدمش به خاطر حس ژورنالیستی بود…
    نکنه خودت بودی ؟

  5. جای تبریک هست که با لذت نوشته را بخوانی و جز وصفی که از فضا آورده ای ،زبان و لحن و رنگ آمیزی به تشخص برسد.چطور بگویم؟ منظورم این است که این هر دو پست بسیار از پست های قبلی قوی تر در آمده اند و تفاوت شان با نوشته های قبلی ات همین رسیدن به تشخص زبانی خاص خودت است که شبیه هیچ طنزنویسی نیست و موفقیت در نوشتن یعنی همین.دوست دارم همین راه را در طنز ادامه دهی و اگر افقی برای خودت در نظر گرفته ای (در طنز نویسی) شک ندارم که انتهای همین راه است.بی صبرانه منتظر نوشته های بعدی می مانم.
    می خوانمت.می بینمت
    مرسی مرتضی جان ، در یک ایمیل برات توضیح دادم

  6. دوست عزيز سلام
    به دنبال مطالب بيشتر در مورد كنسرت مستان بودم كه افتخار آشنائي با وبلاگ شما را پيدا كردم و كلي از خواندن مطالب شما سرافزار شدم.
    در ضمن متوجه شدم دوستاني كه كامنت گذاشتند دنبال عكسهائي از كنسرت هستند كه در سايت حوزه هنري استان پيداشون كردم گفتم لينكش رو بذارم تا دوستان هم تصاوير اين كنسرت به يادماندني رو ببينند.
    http://artguilan.ir/default.aspx?page=7352&section=litem&mid=20079&id=53857
    سلام
    خیسلی متشکرم دوست عزیز

  7. سلام خيلي جالب مي نويسيد؛ عاليه. ميشه خواهش كنم متن دو نواي بتيل و ميرزالو رو تو وب سايتتون بذارين؛ من 50 درصد فومني هستم. دست و پا شكسته اين دو نوا رو ميفهمم اما ميخوام كامل و با معني درست اونا رو ياد بگيرم. ممنون. يه خواهشي هم از همه بچه هايي كه اين مطلب رو مي خونن داشتم؛ شما رو به خدا قسم ميدهم نوا هاي هماي رو اصل شو تهيه كنيد. اين خيلي بي انصافي كه بخاطر چند هزار تومن تمام زحمات اين جوان بي پروا را به باد نابودي بدهيم. از همه ي شما ممنونم.
    به روی چشم در اولین فرصت می نویسمش

  8. سلام.من رودباری هستم.میخواستم برم کنسرت و اینو همه میدونستن ولی اون روزا که کنسرت بود من امتحان میان ترم تابستون داشتم و مجبور شدم که برم قزوین.خیلی ناراحت شدم.ولی حتمابرنامه تهران رو میرم .تاریخ رو یادتون نره بگید.
    کنسرت مهر ماه است فکر کنم ، باشه اطلاع رسانی می کنم

  9. ممنونم.
    قابل نداشت

  10. ممنونم. ببخشيد يه سوال چرا وقتي من سايت شما رو باز مي كنم لينك هاي كناري از صفحه بيرون ميزنه طوري كه ديگه قابل دسترسي نيست. تنظيمات خاصي بايد رو سيستم ام انجام بدم؟
    خواهش می کنم، به خاطر اینه که شما از مرورگر IE استفاده می کنی ، توی ساید بارم توضیح دادم که از Mozila firefox استفاده کنین 😉

  11. سلام، چرا سایت فیل تر شده؟ تازه یه جایی رو گیر آورده بودم که همه مثل خودم فکر میکردن. اگه فیل تر شکن خوب دارین ممنون میشم واسم میل کنید.
    «روشنی روز را تحمل نکردند چادر شب به رویش کشیدند»
    موفق باشید.
    نشده ها ، توی گوگل بگردی پیدا می کنی 😉

  12. امروز اتفاقی اینجا را دیدم.واقعا نویسنده توانایی هستید . از متنتون سپاسگذارم. البته من اینهمه لایق تعریف و تمجید نیستم اما خوشحال از اینم که مردمی را دوست دارم که دوستم دارند
    همای عزیز یا همان سعید عزیز لطف داری ، من هم ادای وظیفه کردم ، مثل خودت . امیدوارم روزی بتونم از نزدیک با تو گفتگو کنم

  13. سلام آقاي گيلاني مي خواستم بگم اگه ممكنه يه سر به اين لينك بزنيد و مطلبي با اين عنوان»يك فاجعه هنري تمام عيار» را بخوانيد. من يك پاسخ آماده كردم اما از آنجايي كه شك دارم نويسنده وبلاگ اون رو نمايش بده خواستم ازتون بخوام آدرس ايميلتون رو به من بديد تا من اون پاسخ رو واستون بفرستم و اگه از نظرتون اشكالي نداشت پاسخ رو در لابدان بذارين. ممنونم
    http://blog.malakut.ir/archives/2008/11/post_1667.shtml
    مشکلی نیست ، ارسال کن من میذارمش

  14. سلام کاوه جان
    به آدرسی که خانم المیرا نوشتند وارد بشید و حتما پاسخی برای آن بگذارید،
    از همه دوستان هم می خوام اینکار رو بکنند. اگر چه باور دارم آقای داریوش میم نویسنده وبلاگ ملکوت آنقدر وسعت نظر ندارند که دیدگاه ها را آزادانه بگذارند.
    ولی ما باید حرف هامون رو بزنیم، هر سبک تازه ای میاد، اصلا هر فکر و ساخته تازه ایی میاد حضرات هزار جور اما و اگر میارن و جالب اینکه همین ها شاعران گذشته رو مرتد و یاغی و کافر می دونستن وحالا سبک اونها رو بهانه ای برای سرکوب نفس های تازه ی یک سبک می دونن …
    من مصاحبه آقا همای رو همین چند شب پیش گوش کردم، ایشون کنسرتی به نام «پروردگار مست» در کانادا دارند که بسیار بسیار مورد توجه قرار گرفته و می شه با جرات گفت جایگاه ایشون هم ردیف بزرگان موسیقی هست.
    اتفاقا همین پرسش از آقای پرواز همای شد که چرا جراید داخلی حرفی از گروه مستان نمی زنند در صورتی که در خارج از کشور بسیار در مورد ایشان صحبت می شود.
    البته خود ایشون هم از این موضوع ابراز ناراحتی و نگرانی کردند که چرا باید داخل کشور این رفتارها رو بکنند.
    واقعا جای تاسف و نگرانی داره …
    متشکرم از توجهت مهران عزیز

  15. یا علی مدد…..
    خوش به سعادتت که کنسرت همای و مستان را حضوری حالشو بردی..
    من که با هزار مصیبت فقط دی وی دی «ملاقات با دوزخیان » به دستم رسید دیوانه بودم دیوانه ترم کرد شمارا نمیدانم اما من را هنگام دیدن حالی دست داد حالی …..
    خدمت آقای همای هم که پیام گذاشته عرض می کنم : دمت گرم و سرت خوش باد اما بپا که : هوا بس ناجوانمردانه سرد است …
    شنیدم که در کعبه العشاق قونیه (شب عرس در مزار سلطان قلندران حضرت مولانا) امسال غوغایی برپا کردی.
    القصه :
    آقا کاوه خودت و وردپرس ات پاینده باشی .
    ای مفتی شهر از تو بیدارتریم با این همه مستی از تو هشیار تریم
    تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بده کدام خونخوارتریم
    این شاهکار خیام هم هدیه نثار اموات ایستاده و متحرک و مفتیانشان و ذوب شدگان در جهالت .
    یا حق……
    سلام
    ما هم حالی به هولی شدیم 🙂
    راستش در مورد اون کامنت هم یکی از بچه ها که با همای در ارتباطه ازش پرسیده گفته که نذاشته 🙂
    دم خودت گرم و پاینده باشی

  16. سلام من می خواستم چند راهنمایی بگیرم از آقای همای میشه کمکم کنید
    سلام ، چه کمکی ؟ بفرمائید

  17. من دنبال cdگروه مستان پروردگار مست که در کانادا اجرا شده میگردم اگه ممکنه راهنمایی کنید از کجا تهیه کنم ممنون میشم
    نمی دونم دوست عزیز

  18. من یکی از طرفداران پرو پا قرص اهنگاتونم . بخصوص کنسرت مالقات با دوزخیان که محشر بود
    خوبه که از طرفدار های همای هستی چون منم مثل شما فقط یه طرفدارم 🙂

  19. چند ماهي ميشه كه به وبلاگت سر ميزنم.مطالب متنوعي داره.
    من هم يكي از طرفداران آقاي پرواز هماي هستم.
    روز 30 فروردين ساعت 5 بعد از ظهر در تالار انديشه آدرس:تهران ـ خيابان حافظ ـ نبش سميه.جلسه نقد و برسي اشعار و ترانه هاي هماي با حضور خودش است.حضور براي عام آزاد است.
    راستي به وبلاگم سر زدي؟

  20. سلام خيلي دلم ميخواد در گرگان هم كنسرت داشته باشيد.اهنگ هاي كامل رو مي خوام از كجا پيدا كنم؟
    دادش منم یه طرفدارم مثل خودت

  21. همه ميگن آهنگاي هماي غير مجاز،سي دي هاش و با منت وقيمت بالا ميفروشن.اما من برام مهم نيست هر جور باشه تهيه ميكنم.چون دوستش دارم.

  22. سلام.من از صرفداران پر و پاقرص گروه مستان و مخصوصا صدای آقای همای ام.فقط می توانم بگویم که جای ایشان در ایران امروز خالیست .به امید آن روز که من هم بتوانم در خاک ایران هنرنمایی پرواز همای را زنده نظاره کنم.

  23. با سالام و تشکر از مطالبتون یک خواهشی ازتون داشتم که اگه میشه اهنگهای همای رو به ایمیلم بفرستین چون خیلی دنبالش گشتم و متاسفانه گیرشون نیاوردم

بیان دیدگاه